مقدمه: تا کنون نامه هایی از فعالین کمونیست و شخصیتهای مختلفی در مورد رفرانم کردستان عراق، سیاست درست در قبال آن، نگرانی و راه حلهای مختلف، آینده کردستان عراق، موقعیت کمونیستها و مخاطرات و امکانات و میدانهای دخالت کمونیستها و... برای رهبری حزب حکمتیست آمده است. اینجا تلاش کرده ایم مجموعه ای از نکات و سوالات و ملاحظات مختلف را در کنار هم بچینیم و آنرا در مقابل دبیر کمیته رهبری حزب ، خالد حاج محمدی قرار دهیم تا جواب بدهد. با این مقدمه ضمن تشکر فراوان از همه رفقایی که تلاش کرده اند در این مبحث شرکت و به سهم خود کوشیده اند، راهی اصولی در مقابل حزب و جنبش ما و همزمان جامعه قرار دهند، وارد اصل مسئله خواهیم شد.

سوال: با توجه به تغییراتی که در منطقه و بخصوص عراق پیش آمده است تشخیص محتوای واقعی مسئله کرد در دورۀ کنونی مهم است. در دوره ای ستم ملی به شیوه ای بیرحمانه بر مردم کرد زبان عراق تحمیل میشد اما امروز دیگر مسئله کرد مسئله ستم ملی بر مردم کردستان عراق نیست و این ستم پایان یافته است.

محتوای کنونی این مسئله در پیوند کامل با کل سناریو عراق و بلاتکلیفی حاکم سیاسی-اجتماعی است که خود احزاب ناسیونالیست کرد و حاکمین بر اقلیم کردستان هم بخشی از آن و همچنین جزئی از کل صورت مسئله می باشند، است. امروز ما عملاً شاهد استقلال نسبی دیپلماسی و سیاسی و حتی نظامی کردستان عراق میباشیم و شهر اربیل شانه به شانه بغداد و حتی مهم تر، تبدیل به یکی از مهمترین مراکز سیاسی عراق شده است.
کشمکش بارزانی و بورژوازی کرد با دولت مرکزی و طرح مسئله رفراندم و استقلال کردستان نه بر سر دفاع از "حق کرد" بلکه بر سر منافع بورژوزای کرد است که به راحتی میتواند "ملت کرد" را در معامله ای به چند درصد نفت کرکوک بفروشد. حقیقت انکار ناپذیر این است که نه فدرالیسم شکست خورده و نه دولت مستقل مدنظر بوروژازی ناسیونالیسم کرد هیچ ربطی به حل مسئله کرد ندارد و تنها بازگو کننده شکل رابطه و مختصات بورژوازی کرد در عراق و منطقه میباشند.
سوال اینجاست که آیا رفراندم مدنظر بارزانی جواب به ابهام و بلاتکلیفی حاکم سیاسی-اجتماعی است؟ اگر هست چگونه؟ و اگر نیست پس چرا باید به آن نظر موافق داشت؟ این رفراندم مستقل از مشکلاتی که به همراه دارد، آیا نقطه ای است بر پایان جدال و نفاق به اسم "کرد" و "عرب" و غیره؟ آیا به معنای ضعیف شدن ناسیونالیسم و قوم پرستی میباشد؟ آیا فردای پس از رفراندم، بورژوا ناسیونالیسم کرد در بکارگیری "کرد" و "کردایتی" برای تحمیق مردم و عقب راندن طبقه کارگر عاجزتر از گذشته میشود؟ نهایتاً آیا ورق به نفع کمونیسم کارگری، آزادیخواهی و برابری طلبی و به ضرر ناسیونالیسم کرد بر میگردد؟
خالد حاج محمدی: ابتدا از جانب رهبری حزب از همه رفقای عزیز و همه کمونیستها و فعالینی که تلاش کرده اند نظرات، ملاحظات، انتقادات و پیشنهادات خود را از کانالهای مختلف به بدست حزب برسانند قدردانی میکند. ما به چنین دیالوگهایی و به چنین دخالتهایی تا جایی که فضای امنیتی جامعه ایران مانع نشود نه تنها استقبال می کنیم که یک نیاز حیاتی فعالیت ما است.
ابتدا و قبل از پرداختن به این مسائل و جواب به سولات فوق چند نکته را اشاره کنم. ما خواهان برچیدن همه مرزهای ملی و هویتهای کاذب قومی و ملی به عنوان خرافه ای که منشا آن ناسیونالیسم است هستیم. جواب ما به ستمگری ملی یا هر نوع تبعیضی براندازی جامعه طبقاتی به عنوان منشا همه تبعیضات و ستمگری ها است. به این اعتبار تشکیل کشورهای جدید و استقلال و جدایی هیچ بخشی از مردم جهان از اصول ما منتج نمیشود. برسمیت شناسی یک مسئله ملی و توصیه به جدایی از جانب ما از اصول ما در نمی آید، بلکه یک اجبار است که پیشروی ناسیونالیسم در یک جامعه به ما تحمیل میکند. به اعتباری برسمیت شناسی یک مسئله ملی و رفراندم به عنوان راه حل ما و در این رفراندم توصیه ما به جدایی، نشانه پیشروی ناسیونالیسم تا آنجایی است که امکان همزیستی برای مردم نه بر اساس هویتهای کاذب ملی بلکه بر اساس حقوق برابر شهرندی، باقی نگذاشته است. این سیاست همزمان بیان نوعی عقب نشینی ما از اصول خود در مقابل ناسیونالیسم و در چنین شرایطی از سر اجبار و همزمان یک تاکتیک برای فراهم کردن امکان پیشروی جنبش کمونیستی و خلع سلاح کردن ناسیونالیسم است. زمانی که ناسیونالیسم در جامعه ای توانسته باشد یک شکاف ملی حتی کوچک را در دوره ای تاریخی معین به چنان معضل اجتماعی تبدیل کند که جامعه را بر سر آن قطبی کند، کشمکش سیاسی و تخاصمات راه بیندازد، کمونیستها ناچارند آنرا برسمیت شناخته و به آن جواب بدهند.
بر این اساس جواب ما به هر ستمگری ملی، رفراندم و یا جدایی نیست بلکه مبارزه برای رفع ستمگری است. قرار نیست هر جا ستمگری ملی وجود داشته باشد، هر جا هویتهای کاذب ملی و تعلقات ملی و تبعیضات بر اساس آن موجود باشد، ما به این نتیجه برسیم که آنجا یک مسئله ملی موجود است و ما حق جدایی اقلیت مردمی را در جغرافیای معینی برسمیت بشناسیم. امروز در بسیاری از کشورهایی جهان شاهد وجود اقلیتهای "ملی"هستیم، با این وصف شاهد هیچ جنبش سیاسی معینی زیر پرچم ملی و یا رفع ستم ملی که توانسته باشد به یک کشمکش سیاسی در جامعه تبدیل شود نیستیم. لذا نیازی برای برسمیت شناسی یک مسئله ملی و انتخاب رفراندم و مراجعه به رای آن "اقلیت" برای جواب به ستمگری ملی نیست و بقولی سری که درد نمیکند به آن دستمال نمی بندند. ما تنها زمانی یک مسئله ملی را برسمیت میشناسیم که بطور عینی و روی زمین واقعی نفاق و تبعیض ملی تا سطح یک کشمکش سیاسی توسط ناسیونالیستها در جامعه ارتقا یافته باشد. بر همین اساس و بر خلاف بخش بزرگی از چپ ایران که پرچمدار "حقوق خلقهای و ملیتها" در جامعه ایران هستند، حزب ما در شرایط کنونی جز مسئله کرد، مسئله ملی دیگری، به نام مسئله ترک، عرب، لر و... برسمیت نمیشناسد.
بعلاوه وجود مسئله ملی در یک کشور نشانه پیشروی ناسیونالیسم است. این ناسیونالیستها هستند که تلاش میکنند هویت ملی و تقدس آنرا در میان مردم منتسب به یک ملت آنقدر باد بزنند که به یک کشمکش حاد سیاسی شکل بدهند. مسئله کرد در منطقه و مسئله فلسطین از اینگونه مسائل اند. ناسیونالیسم کرد با اتکا به وجود یک ستمگری ملی معین و تبعیضات دولت مرکزی علیه بخشی از مردم، توانسته است اهداف خود برای گرفتن سهمی از قدرت و یا تشکیل کشوری جدید و حاکمیت خود در آن را به عنوان منافع یک "ملت"(اینجا کرد زبانان) برجسته کند و به یک کشمکش حاد اجتماعی و سیاسی شکل دهد. این تلاش و عملکرد ناسیونالیسم است که با اتکا به یک شکاف ملی، با اتکا به ستمگری دولت مرکزی بر مردم کردستان، بخش مهمی از مردم را قانع کرده است که آنها به عنوان مثلا کرد منافع مشترکی دارند و این منافع بر منافع دیگر آنها با بقیه مردم ایران ارجعیت دارد. زمانی که چنین میشود کمونیستها باید به آن جواب بدهند و این جواب جز برسمیت شناختن خود معضل و برسمیت شناختن رای مردم آن بخش تا حد جدایی و تشکیل دولت مستقل از طریق رفراندم نیست.
مسئله به روشنی این است که ما به عنوان کمونیست مخالف هر نوع الحاق اجباری بخشی از مردم یک جامعه به نام "ملت" معینی به بقیه هستیم، حتی اگر بدانیم جدایی آنها کمکی به بهبودی در زندگی آنها نمیکند. در دنیای واقعی هم در بخش عمده این جدایی ها و صاحب کشور مستقل شدنها نه تنها وضع اقلیت جدا شده بهبود نمی یابد که به مراتب بدتر میشود. در چنین شرایطی راهی جز تلاش برای قانع کردن آنها برای رای به ماندگاری در چهارچوب کشور بزرگتر در یک رفراندم آزاد نیست. از نظر ما و همچنانکه اشاره کردم هر نوع الحاق اجباری محکوم است.
اگر به سوال شما و مسئله کردستان عراق برگردیم، به قول شما در این جامعه ستمگری ملی بر مردم کرد زبان باقی نمانده است. اربیل همراه بغداد و... به مرکزی مهم تبدیل شده است. اما با همه اینها معضلی به نام مسئله کرد جای خود باقی است. جامعه عراق بعد از فروریختن دولت بعث با دخالت دولتهای غربی و توافق احزاب و نیروهای اصلی ناسیونالیستی و مذهبی صاحب قدرت در این کشور به شکل فدرال و بر اساس قومیت و مذهب اداره شده است. نه کردستان مستقل شده است، نه حقوق شهروندی متساوی برای همه ساکنین عراق برسمیت شناخته شده است و نه به نفاق و تقسیمات ساکنین عراق بر اساس هویتهای ملی و مذهبی پایان داده اند. عراق بنا به تعریف کشوری عربی است و همین یعنی بقیه از جمله کرد زبانان رتبه درجه دوم را در این جامعه دارند. تقسیم قدرت در این جامعه بر اساس قومیت و مذهب است. صاحبان قدرت از مالکی و عبادی تا بارزانی و طالبانی و جریانات سنی و باقیمانده های حزب بعث و...، هر کدام به اسم و به نام نماینده بخشی از مردم عراق، از "عرب تا سنی و کرد و شیعه و..."، پستهای کلیدی و دامنه قدرت و دسترسی خود به امکانات جامعه را تقسیم و توافق کرده اند. نفاق ملی و تخاصمات بر اساس ملیت و مذهب در این پروسه نه تنها حل نشده است بلکه برسمیت شناخته شده و دولت و مجلس و میزان سهم هر بخش از در آمد و نفت بر اساس آن تعین شده است. با هر تنشی در فضای سیاسی عراق یک کشمکش جدی برای تغییر توازن کنونی و افزایش سهم یکی به قیمت کاهش سهم دیگری راه می افتد و فوری انعکاس آن در کل جامعه عراق نه تنها قابل مشاهده بلکه و بعلاوه به صدر کشمکشهای سیاسی کشیده میشود. لذا مسئله ملی علیرغم رفع نفس ستم ملی نه تنها پابرجا است که نفاق و دشمنی به نام کرد و عرب یا سنی و شیعه، به مراتب از گذشته بیشتر افزایش پیدا کرده است. به همین دلیل ما کمونیستها همیشه گفته ایم که فدرالیسم قومی و خودمختاری و خود گردانی به عنوان جواب به وجود مسئله کرد راه حل نیست و بلکه بازگذاشتن و ابدیت کردن یک نفاق عمیق در جامعه است که همیشه میتواند محمل جنگ و خونریزی و کشتار همدیگر باشد.
اینکه بارزانی و بقیه مشکلشان حل مسئله کرد نیست و دنبال منافع بورژوازی کرداند، درست است. اما در هیچ دوره تاریخی حتی در دوره مارکس هم محتوی کشور سازیها از سر بهبود زندگی مردم محروم نبود یا هدف این نبود. اما در دوره مارکس کشور سازیها و شکل دادن به حاکمیتهای ملی، مطلقا مانند امروز قومی نبود و اتفاقا ادغام قومها و طوایف و..، مختلف در چهارچوب یک کشور بزرگ بود و یک نوع ترقی خواهی و پایان عصر خانخانی و شکل گرفتن جوامع متمدنتر را به همراه داشت. حتی در دوره لنین هم مستقل از محتوای ضد استعماری کشورسازیها و مسئله ملی در آن دوره، هدف بهبود وضع محرومان نبود. در دوره ما و خصوصا بعد از شکست بلوک شرق، سر یک ناسیونالیسم هار قومی باز شد که سراپا عقب مانده و ارتجاعی است. لذا و امروز هم محتوای واقعی مسئله کرد چه اکنون و چه در گذشته، هم در عراق و هم در ایران و ترکیه سهم خواهی بورژوازی کرد از قدرت و ثروت است. مسئله کرد و ستمگری دولت مرکزی، لشکر کشی و جنایاتی که در چند دهه گذشته کرده است، امکانی داده است و محملی است برای سهم خواهی بورژوازی کرد. بورژوازی کرد برای منافع اقتصادی خود روی ستم گری ملی بر"کرد" سرمایه میگذارد و نفاق قومی را باد میزند و این امکان برایش باز است. ناسیونالیسم کرد تلاش میکند نفاق و تخاصمات را چنان برجسته کند که بتواند این توهم که "کردها" یک "ملت" هستند و این "ملت" یک منفعت مشترک را دارد، مسئله ستم گری ملی را تاسطح یک کشمکش حاد سیاسی بر سر قدرت ارتقا دهد. وجود ستمگری ملی این امکان را به بورژوازی کرد و احزابش میدهد که بتواند منافع خود را با سرمایه گذاری کردن بر این ستمگری به عنوان منافع مردم "کرد"، قالب کند.
در مورد رفراندم در کردستان عراق یا انطوری که در سوال به نام "رفراندم بارزانی" اشاره شده است، فکر میکنم کلا در ذهنیت بخشی از چپ ایران، عراق و...، یک نگرش نادرست وجود دارد که گویا رفراندم انقلابی و غیر انقلابی داریم. این نگرش بار مثبتی به نوع رفراندم خاصی که مد نظر خودش است و معلوم نیست مختصات آن چه است میدهد. تنها چیزی که در این نگرش معلوم است، اعلام اپوزیسیونی و مخالف با بارزانی است. در این مورد باید تاکید کنم که ما رفراندم انقلابی و غیر انقلابی، رفراندم کمونیستی و ناسیونالیستی یا غیر کمونیستی نداریم. رفراندم چیزی جز بیان رای مردم به جدایی یا ماندن با کشور عراق نیست و این هیچ بار انقلابی و غیر انقلابی و یا محتوای متفاوتی ندارد. این را هم کمونیستها میتوانند پیش ببرند و هم ناسیونالیستها و در حقیقت قدوسیتی که به آن میبندند، ندارد. مدتی پیش در سکاتلند رفراندم برای جدایی از انگلستان صورت گرفت و احزاب بورژوایی در راس آن بودند. همین حالا در اسپانیا مردم کاتالونیا رفراندم انجام داده اند و اکثریت بالایی رای به جدایی داده اند. نفس رفراندم هیچ بار انقلابی و غیر انقلابی را ندارد و از این سر که بارزانی فراخوان داده است نمیتوان به مخالفت با رفراندم برخواست، مگر اینکه خود رفراندم و مراجعه به رای مستقیم مردم برای تعین تکلیف را در اساس قبول نداشته باشید. در چنین صورتی هم باید راهی در مقابل جامعه بگذارید.
قطعا اگر در کردستان عراق موقعیت کمونیستها بسیار خوب بود و اگر پرچم رفراندم در دست آنها بود و اگر محرک اصلی آنها، و نیروی اصلی انجام رفراندم آنها بودند، حتما توازن قوای طبقاتی در کشور تازه تاسیس شده کردستان، به نفع طبقه کارگر و انسانیت میچرخید. حتما هر نوع زد و بند و مذاکره مخفی و توافقات پشت پرده و بدون اطلاع و رای مستقیم مردم کردستان منع میشد. اما اگر به فرض اینکه چنین موقعیتی را نداشته باشید، نمیتوان گفت حالا که من آماده نیستم، پس رفراندم مال بارزانی است و برسمیت نمیشناسم و با رفراندم مخالفم.
این نگرش٬ ظاهری چپ و ضد ناسیونالیستی را دارد و اما در عمل کمونیستها را حاشیه ای و به جامعه نامربوط و در مقابل ناسیونالیست ها خلع سلاح میکند. در عمل سیر حوادث در جامعه را تقدیم ناسیونالیستها میکند و خود در کنار و حاشیه وقایعی قرار میگیرد که جامعه را قطبی کرده است. اگر جامعه ای بر سر یک معضل واقعی به هر دلیلی از جمله بدلیل اینکه احزاب ناسیونالیستی میخواهند، قطبی شود، کمونیسم راهش دخالتگری فعال و دادن جواب مناسب به خود واقعه اجتماعیه است. مسئله کرد در عراق و تخاصمات ملی تا حد اعلای آن بالا است و در کردستان امروز ناسیونالیستها هم پای راه حلی آمده اند که ما بیش از دو دهه است طرح میکنیم. توقع از نیرویی مثل ما در این دوره دخالت فعال و تلاش برای انجام رفراندم و طبیعتا رفراندمی آزاد بر اساس شرایطی است که تضمین رای آزادانه مردم باشد. به این اعتبار دفاع از رفراندم دفاع از بارزانی نیست و جواب خود ما به یک واقعیت تلخ اجتماعی در جامعه عراق است که راه حل می طلبد.
امروز رفراندم پایان یافته است و مردم کردستان با اکثریت بالایی رای به استقلال کردستان داده اند. همچانکه اشاره کردم و به کرات حزب ما و جریان ما خواهان تشکیل دولت مستقل کردستان عراق بوده در مقابل دادن اقلیم و خودمختاری و فدرالیسم! امروز بخصوص عملکرد ناسیونالیسم چه در قالب دولت مرکزی عراق و چه ناسیونالیسم کرد، چنان سطح نفاق و تخاصمات ملی را در این کشور به نام عرب و کرد بالا برده است که امکان زندگی مشترک با هم باقی نمانده است. به همین دلیل و با علم به شرایط ٬ ما در ٢٥ سال گذشته فکر کرده ایم و مطرح کرده ایم که راه حل مسئله کر در عراق جدایی است. اگر به رای مردم کردستان جامه عمل پوشناده شود و کردستان مستقل شود، مسئله کرد و وجود معضلی به این نام در عراق پایان می یابد. با این کار سر یک زخم قدیمی و مهلک، یک شکاف قومی بزرگ بسته میشود. باید تلاش کرد و فشار آورد که با رای مردم کردستان در دیپلماسی دولت عراق و احزاب ناسیونالیست کرد و به عنوان اهرمی برای امتیاز گیری بارزانی و بقیه استفاده نشود. لذا و همچنانکه گفتم نفس رفراندم، بارزانی در راس آن باشد یا کمونیستها، رفراندم است و بار مثبت و منفی برنمیدارد و در هر دو حالت میتواند به معضلی به نام مسئله کرد خاتمه دهد. بیان این واقعیت به معنای واگذار کردن پروسه هیچ رفراندمی به ناسیونالیستها نیست و کمونیستها باید تلاش کنند در این پروسه شرکت کنند و تلاش کنند بهترین و آزادانه ترین شرایط را برای رفراندم مهیا و در آن دخالت فعال کنند.
اما پایان مسئله کرد پایان ناسیونالیسم کرد نسیت. اگر کردستان مستقل شود و با فرض اینکه همه چیز آنطوری پیش برود که ناسیونالیستها میخواهند، بلاخره کشور آتی کردستان مثل هر کشور دیگر دنیا با هر مختصاتی که داشته باشد یک جامعه بورژوایی و طبقاتی است. سرانجام مثل دهها مورد دیگر در دنیا طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه کردستان راهی ندارند جز اینکه علیه حاکمیت بورژوازی کرد و برای بهبود زندگی خود مبارزه کنند. ناسیونالیسم کرد ایدئولوژی بورژوازی حاکم در این جامعه مثل همه دنیا است. بورژوازی انگلستان، آمریکا، ایران، پاکستان و ... هم، برای مقابله با اعتراض در این کشورها تلاش میکنند خود و دولت بورژوایی را در قامت دستگاهی ماورای طبقاتی که منافع کل ملت را دنبال میکند، به جامعه قالب کنند. پرچم ملی، سرود ملی، تاریخ سازی قهرمانیها، عظمت وطن و ملت و تقدیس اینها، دفاع از کشور و مملکت و رشد آن و ارزش مرزهای پر گهر و سرزمین عزیز و....، در بوق و کرنا زده میشود تا واقعیت طبقاتی جامعه و ضدیت منافع کارگر و بورژوا در سایه بماند. همه اینها در فردای کردستان مستقل هم به عنوان تلاش طبقه بورژوای کرد بخشی از سیمای سیاسی آن جامعه است. اما دشمنی کرد و عرب دیگر جایگاهی نخواهد داشت و بسیج مردم محروم زیر پرچم جنگهای قومی و مذهبی حاشیه ای خواهند شد. طبقه کارگر کردستان با هر توهمی که امروز به نسبت بارزانی و طالبانی یا تشکیل کشور کردستان داشته باشد، در کردستان مستقل خواهد دید که برای بیرون آوردن نان شب خود و خانواده اش از حلقوم بورژوازی حاکم "کرد" باید مستقیم با دولت "کردی" و طبقه بورژوای تازه به قدرت رسیده بجنگد. اینجا است که عملا و در تجربه عملی خود میبیند که کارگر بصره و بغداد و مردم محروم عرب زبان نه تنها دشمن نیستند که به همان دردی گرفتارند که او با بارزانی و بورژواهای"اصیل" کرد. اینجا است که میگوئیم حل مسئله کرد راه مبارزه طبقاتی را هموار میکند. زمانی که نفاق ملی تا آنجا بالا رفته است که اکثریت مردمی تشکیل دولت مستقل "خودی" را خواهانند، باید نهایتا به رای آنها احترام بگذارید، همزمان که میگوئید بورژوای"خودی" توهم کشند و سم برای طبقه کارگر است.

سوال: رفراندم پیش رو فی الحال کل فضای سیاسی کردستان را تحت تأثیر خود قرار داده است. همچنین نتیجه آن کل رابطه طبقات اجتماعی و احزاب سیاسی مختلف را باز تعریف خواهد نمود. در این رابطه وظیفه اصلی و فوری کمونیستها از یک سو آشکار کردن محتوای واقعی سیاست های کثیف پشت این رفراندم است و از سویی دیگر تلاش برای منزوی کردن ارتجاعی ترین و راست ترین جریاناتی که خود را در لباس ناجی و قهرمان کارگر و مردم محروم معرفی میکنند.
امروز حمایت از رفراندوم و استقلال کردستان تثبیت هرچه بیشتر بارزانی در ناسیونالیسم کرد است و مخالفت با رفراندم و عدم استقلال کردستان هم تداوم همین وضعیت و تغییر توازن قوای مابین احزاب مختلف در قدرت میباشد.
با توجه به این مولفه ها آیا توضیح این واقعیات و مطرح نمودن آلترناتیو کمونیستی کارگری و تلاش برای حلقه زدن آن به فلاکت امروز توده های ناراضی "سر راست ترین جواب" کمونیستی به مسئله رفراندم نیست؟ آیا حمایت از رفراندم امروز کمونیستها را از سازمان دادن صف مستقل خود محروم نمیکند؟
خالد حاج محمدی: در مورد خود رفراندم قبلتر به تفصیل توضیح دادم. اینجا تنها یک نکته را اشاره میکنم و آن اینکه بارزانی رفراندم را ابداع نکرده است. رفراندم ارجاع به رای مردم یک جامعه، یک بخش و یا منطقه در یک همه پرسی است. در مورد عراق بیش از دو دهه قبل جریان ما در جواب به مسئله کرد رفراندم و توصیه جدایی کردستان عراق را طرح کرد. امروز نیز بارزانی در شرایط ویژه ای و با بن بست فدرالیسم قومی حاکم بر عراق و اتفاقاتی که در عراق و منطقه در جریان است، بحث رفراندم و تشکیل دولت مستقل کردستان را طرح و از آن دفاع میکند. اگر ما نفس صورت مسئله و رفراندم به عنوان جواب به آن را قبول داشته باشیم، اگر فکر کنیم راه کم مشقت تر در این شرایط جدایی کردستان عراق است، دیگر خود را و راه حل خود را جواب میدانیم و همه چیز را نه به بارزانی واگذار میکنیم و نه منتظر و در حاشیه میمانیم. اینکه زور و توان ما برای بسیج و جمع کردن نیرو و متحد کردن کارگران و زحمتکشان کردستان حول اصلی ترین مسائل و راه حلهای ما چقدر است، بحث دیگری است.
اینکه در این پروسه بارزانی تقویت میشود هم واقعی است. بارزانی در میان ناسیونالیستها تا این لحظه پیگیرتر از دیگران روی استقلال کردستان پافشاری میکند. نه تنها این بعلاوه استقلال کردستان در کوتاه مدت ناسیونالیسم کرد را در منطقه تقویت میکند. اما این کل داستان نیست.علاوه بر بارزانی و در مقابل او و مدافعان رفراندم نیز دولت عبادی و حشد الشعبی و دولتهای ایران و ترکیه قرار دارند که به نم دفاع از تمامیت ارضی عراق علیه مردم کردستان شمشیر از رو بسته اند. آگر استدلال این باشد که چون رفراندم بارزانی را تقویت باید در مقابلش بود، عدم اجرای رفراندم و عدم استقلال کردستان نیز لابد موقعیت عبادی و مدافعانش را تقویت میکند. با استدلال راه سومی جز تسلیم به یکی از اینها نیست. اما و بر خلاف این تصور این جامعه تنها محل تاخت و تاز بارزانی و عبادی و متحدین آنها نیست .در این جامعه یک حزب کمونیستی و هزاران انسان کمونیست و برابری طلب هم موجودند که اگر اراده کنند و به عنوان صاحب این جامعه پا پیش بگذارند، میتوانند در این پروسه و این جدالها به عنوان نماینده واقعی میلیونها انسان ظاهر شوند و تاثیر بگذارند و چشم و گوش کارگران و زن و مرد شرافتمند آن جامعه را بر حقایق موجود و بر لزوم دفاع از خود جمع کنند و متحد کنند. کمونیستهای آن جامعه، کارگران آگاه و زن و مرد آزادیخواه مجسمه های بی جان و بی تاثیر نیستند و میتوانند و باید تلاش کنند، که تاثیر بگذارند.
در مورد آلترناتیو کمونیستی و فلاکت هم چند نکته را لازم به توضیح میدانم. ابتدا بگویم که در جواب به حل مسئله کرد و بستن زخم عمیقی که با کارکرد ناسیونالیسم بر پیکر جامعه عراق و مردم آن ایجاد شده است، رفراندم و جدایی کردستان کمونیستی ترین سیاست در شرایط کنونی است. عراق جامعه ای نرمال نیست و اوضاع کنونی و توازن کنونی در چهارچوب فدرالیسم قومی نه تنها شکننده است، بعلاوه هر لحظه و با هر تحولی، حتی بر اساس نیاز ایران یا ترکیه اوضاع میتواند کلا عوض و یک جنگ قومی خونین به نام کرد، عرب، سنی، شیعه، ترکمن و... راه بیافتد. حتی اگر رفراندم هم نبود، جنگ برای باز تعریف مرزهای اقلیم، جنگ برای حاکمیت بر کرکوک، سهم نفت و تغیر آن، حاکمیت بر موصل و سهم شیعه و عرب و سنی و کرد، در پشت دروازه های کلان شهرهای عراق و در مرزهای کردستان خوابیده است. بخش زیادی از مردم کردستان نگرانند که با قوام گرفتن دولت مرکزی و اتمام جنگ با داعش و تقویت موقعیت دولت مرکزی، آیا حمله به کردستان و تسخیر و کنترل این منطقه بخشی از تصویر و برنامه آتی دولت قومی مذهبی عراق نیست؟ اینها نگرانی و مشکلات واقعی آن جامعه است که امروز برای کارگر و محرومان آن هم اگر از نان شب بیشتر مسئله نباشد کمتر نیست. مردم این جامعه کشتار ١٨٠ هزار نفر به جرم "کرد" بودن و به نام "دفاع" از عراق "عربی" و بدنبال بمباران شیمایی حلبجه را توسط دولت صدام دیده اند. مردم عراق جنگ و جنایت خونینبر اثر حمله آمریکا و نابودی مدنیت و جامعه عراق و کشتار چند صدهزار نفره و آوارگی و سرگردانی میلیونی را در زندگی خود تجربه کرده اند. آنها هنوز کابوس آن دوره ها و ترس از تکرار آن و اینبار در جنگ عبادی و بارزانی و نیروهای سنی و ناسیونالیسم کرد و انواع جانوارانی که مانند حشدالشعبی میتواند رشد داده شود و تولید شوند و به جان مردم بیاندازد، را در دل دارند. لذا اینکه رفراندم کردستان امری فرعی است و مردم مشکل نان را دارند بسیار ساده کردن واقعیات امروز جامعه عراق و معضلات آن است. کمونیسمی که اینها امرش نباشد و برایش برنامه نداشته باشد، سیاست و تاکتیک درست اتخاذ نکند و سعی و تلاش خود را برای عبور جامعه از جنگهای سهمناکی که میتواند اتفاق بیفتد بخرج ندهد و فکر کند اینها اصل نیستند، نمیتواند یک لقمه نان هم به سفره کسی اضافه کند و نهایتا خود از صحنه سیاسی جامعه خارج میشود.
مسئله فلاکت در این جامعه یک واقعیت جدی است. اما رفراندم جواب فلاکت و آلترناتیو آن نیست. کسی نگفته است فلاکت را رها کنیم و فقط به رفراندم بچسبیم. اما و مستقل از این باید توجه داشت که ما نمیتوانیم صفحه جامعه و جدالهای آن را طوری بچینیم که خود دوست داریم. در هر دوره مسائلی به هر دلیل به جلو صحنه سیاست رانده میشود و به ذهن و مشغله جامعه تبدیل میشود و در همان مقطع باید جوابش را داد. رفراندم در ایران هم جواب و راه حل ما برای حل مسئله کرد است، اما امروز این مسئله در اولویت جامعه نیست و ما هم در چند سال گذشته کلمه ای در این مورد نگفته ایم. در عراق هم امروز نه به دلیل اینکه بارزانی از رفراندم دفاع میکند و یا خواهان استقلال است، بلکه بدلیل واقعیت امروز عراق و لزم بازتعریف قدرت و سهم مرتجعین حاکم بر این جامعه و تعیین دامنه قدرت هر کدام، سرنوشت عراق و آینده آن در حال بازتعریف است. همین واقعیت بارزانی را هم به عنوان یک بورژوای کرد به این نتیجه رسانده است که استقلال جواب است. در این شرایط کل جامعه عراق روی رفراندم، آینده عراق، استقلال و یا تمامیت ارضی عراق و دفاع از آن، سرنوشت مناطق مورد مناقشه و..، بازتعریف تقسیمات قومی در حاکمیت عراق، مسئله مردم منتسب به سنی و... مورد بحث و مناقشه است و کل جامعه حول آن قطبی شده است. اگر واقع بین باشید و بخواهید تاثیری داشته باشید باید نسبت به حساسیت جامعه و قطبی شدن آن بر سر مسائل حادی که در جریان است، حساسیت نشان داده و جواب بدهید. لذا و در این شرایط بدون یک ذره کم اهمیتی معیشت، اگر کمونیست آن جامعه بگوید معیشت مهم است چرا به رفراندم بپردازم، حاشیه ای و نامربوط خواهد شد. همچنانکه اگر اکنون در ایران و در فضا و اتمسفر سیاسی کنونی به جای مقابله با بیکاری و فقر و معیشت، اگر کمونیست فرضی ما برود و بگوید رفراندم مهم است، مستقل از درستی یا نادرستی مطالبه فوق، در جامعه نامربوط میشود. اگر بخواهم مثال دیگری بزنم ما طرفدار انقلاب کارگری همین امروز هستیم، اما اگر اتفاق سیاسی مهم (مثبت یا منفی) در این جامعه بیفتد و فضای جامعه را قطبی کند، بدون جواب روشن به خود واقعه ای که فضا را قطبی کرده است با شعار زنده باد انقلاب کارگری خشتی را روی خشتی نخواهید گذاشت. در این حالت به انسانی شریف و وفادار به عقاید سوسیالیستی تبدیل میشوید و اما تاثیری بر فعل و انفعالات جامعه نخواهید داشت. در چنین حالتی در جدالهای اصلی غایب خواهید بود و جامعه را رها و به عقاید خود و آنچه در ذهن خودت خوب و مهم است خواهید چسبید. کمونیسم و پیروزی آن بدون شراکت فعال کمونیستها در مصافهای اصلی جامعه و مسائل اصلی که در هر دوره به صف اول سیاست و جدال سیاسی پرتاب میشود و تلاش برای ارائه راه حلی که جامعه و در راس آن طبقات را٬ از این تند پیچها عبور میدهد، آماده میکند، حول سیاستی متحد میکند، ممکن نیست.
باید توجه داشت که در چنین اوضاعی مشکل تنها این نیست که خود جریان کمونیستی به نام حفظ چهره چپ خود و از سر نیت خوب به جامعه نامربوط میشود، بلکه و بعلاوه نیروی خود و طبقه خود را به دیگران میسپارد و دیگران و همین ناسیونالیست کرد و احزاب بورژوایی از آن سربازگیری میکنند. نهایتا کارگر کرد زبان بر میگردد و میگوید کمونیستها آدمهای خوبی هستند و اما در میدان نیستند و یا کاری از آنها ساخته نیست و یا قابل اتکا و اهل عمل نیستند. امروز کمونیسها در عراق اگر تلاش نکنند برای تحقق استقلال کردستان در شرایطی که اکثریتی بالا به آن رای داده اند، بکوشند، اگر طلایی ترین مطالبه را هم بلند کنند، در میدان جنگ نه تنها به بارزانی که به هر فرقه و جریان راست حاشیه ای هم میبازند.
طبعتا در این پروسه باید مرتب ضمن شراکت در خود ماجرا، خودآگاهی صف کارگران در کردستان و مردم محروم را به واقعیت آینده کردستان و طبقاتی بودن جامعه روشن کرد. باید آنها را در انواع سازمان ها انجمن ها و تشکل ها و کانون ها و کمیته ها در بعد اجتماعی و در اندازه های بزرگ و کوچک سازمان داد. باید در شکل دادن به قدرت سیاسی فردا٬ در بالا و پایین از امروز شرکت فعال داشت. باید تسلیح توده ای را سازمان داد. باید تلاش کرد و از همین حالا این پیام را به هر خانه و خانواده و جمع کارگر و زحمتکشی برد که دولت خودی جز دولت سوسیالیستی توهم است. جنگ بارزانی و عبادی جنگ بورژواهای عراق برای سهم خود و علیه کل طبقه کارگر عراق است.

سوال: در فازی بعد از رفراندم و تقویت بارزانی و احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق، طبقۀ کارگر چگونه میتواند با آلترناتیو ، پرچم و رهبریت مستقل سیاسی خود پا به عرصه ی مبارزه برای تغییر وضع موجود بگذارد. حزب کمونیستیِ کارگری کردستان چگونه میتواند در دل این جدال به ظرف عمل سیاسی طبقه کارگر و زحمتکش و هر انسانی که از این وضعیت به تنگ آمده ، تبدیل شود؟

خالد حاج محمدی: اشاره کردم که خود رفراندم و آینده عراق و تعیین تکلیف آن و استقلال کردستان به ما کارگران عراق و کردستان مربوط است. برای کمونیستها در شرایط کنونی که رفراندم اتفاق افتاده است و از هر طرف تهدید علیه مردم کردستان و تلاش برای مانع شدن از جامه عمل پوشاندن بر رای آنها و استقلال کردستان در جریان است، فکر میکنم اولین و مهمترین وظیفه هر کمونیستی سازماندادن مستقل مردم زحمتکش کردستان برای دفاع در مقابل این تهدیدات است. باید مردم کردستان را در این پروسه مستقیم دخیل و وارد جدال کرد. باید احساس قدرت و داشتن اراده را به آنها باز گرداند و برای دفاع از زندگی خود مسلح و در ارگانهای توده ای متحد کرد. باید انواع نهاد و سازمانهای توده ای برای متحد کردن مردم را در دستور کار گذاشت و مردم را متحد کرد. این اقدام علاوه بر اینکه صف محکم از مردم کارگر و زحمتکش را در مقابل این تهدیدات قرار میدهد، موقعیت آنها و توازن قدرت به نفع آنها را در آینده کردستان هم در مقابل بورژوازی کرد و حاکمین آن بهبود میبخشد. چنین امری ضمن تلاش برای جلب پشتیبانی از مردم کردستان و جلب همبستگی جهانی از آنها و علیه دولت عبادی و تهدیدات او، علیه ایران، ترکیه و مخالفتهای شورای امنیت سازمان ملل و...، میتواند امنیت جامعه کردستان و زندگی مردم را تضمین کند.

متحد کردن کارگر و زحمتکشان کردستان در محل کار و محله، مدسه و... و دخالت دادن آنها در سرنوشت جامعه، تضمینی برای اجرای نتیجه رای آنها برای استقلال کردستان و همزمان مانعی جدی در مقابل هر نوع احتمال بند و بست از بالا میان احزاب ناسیونالیست کرد با عبادی و.. زیر فشار دولتهای محلی و بین المللی است.

دوره کنونی یک دوره کوتا و همزمان دوره ای تعیین کننده است که هر نیروی مسئول و جدی ای میتواند عروج کند، به شرطی که عملا در قامت یک نیروی دخیل و مسئول و هوشیار ظاهر شود و نمایندگی سیاسی طبقه کارگر و محرومان جامعه را تامین کند و در این قامت ظاهر شود. این توقعی است از کمونیستهای عراق و کردستان و در راس آنها حزب کمونیست کارگری کردستان.

حزب کمونیست کارگری کردستان و هر جمع کمونیستی در این دوره باید تلاش کنند ضمن ابراز چنین نقشی در همه جدالهای سیاسی اصلی در جامعه، در همه تند پیچها و موانعی که در راه جامعه کردستان ایجاد میکنند، نقشه روشن و راه حل در مقابل جامعه بگذارد. کمونیستها باید آمادگی کامل و جواب از پیشی برای هر اتفاق و اقدامی علیه مردم کردستان را داشته باشند و مردم کردستان را آماده٬ وارد این دوران کنند. اگر محاصره اقتصادی علیه جامعه کردستان اتفاق بیفتد، اگر تهدید نظامی عبادی عملی شود، اگر تلاش کنند در کرکوک برای مثال تحریک کنند و جنگ قومی راه بیندازند، جواب و نقشه کمونیستها چه است و چه خواهند کرد. اشاره کردم باید نقشه راه قدم به قدم برای به میدان آوردن مردم کردستان و برای عبور دادن آنها در شرایط حساس کنونی را داشت.

در همین دوره و با توجه به شدت تخاصمات در سطح کل منطقه و عراق و کردستان، کمونیستها باید مصممانه پرچم کردستان مستقل غیر قومی و غیر مذهبی، جامعه ای سکولار و متمدن با حقوق شهروندی برابر برای همه ساکنین این جغرافیا، مستقل از هویتهای کاذب ملی و مذهبی را بدست بگیرند و مردم را حول آن متحد کنند. باید شمایی از جامعه مورد نظر آنها که تامین کننده مطالبات اصلی مردم کردستان است، از آزادیهای بی قید و شرط سیاسی، برابری زن و مرد، آزادی تشکل و تحزب، تحصیل و درمان رایگان، لغو حکم اعدام، بیمه بیکاری و... را به عنوان حداقلهای لازم برای تامین زندگی انسانی همه شهروندان بلند کنند و کارگران و مردم زحمتکش جامعه را حول آن متحد کنند.

اینها در این دوره میتواند هم مردم کردستان را با آمادگی و هوشیاری در این دوره و سیاست در این کشور دخیل کند و هم اراده را به آنها به عنوان صاحبان اصلی جامعه بازگرداند و هر نوع تهدیدی را از هر جانبی نقش بر آب کند. این اقدامات بعلاوه اهرم فشار جدیی ایجاد میکند که جامعه آتی کردستان جامعه ای به مراتب متمدنتر، مرفه تر و انسانی تر باشد. بدون شک چنین تلاشی وسیعترین حمایت و همبستگی بین المللی در دفاع از مردم کردستان را درمیان طبقه کارگر جهانی و کل صف بشریت متمدن و آزادیخواه ایجاد میکند.



٢٧ سپتامبر ٢٠١٧