مقدمه: تعیین سالانه "حداقل" دستمزد از جانب شورای عالی کار پایان یافت. اما در دنیای واقعی هم برای بورژوازی و دولتش و هم برای طبقه کارگر و رهبرانش این مسئله خاتمه یافته نیست. مستقل از اینکه دولت روحانی و کل کارفرمایان تلاش میکنند بحث و مبازره برای افزایش دستمزد را پایان یافته اعلام کنند٬ اما نیاز کارگر برای بهبود زندگی و تعرض هر روزه دولت و کارفرمایان به سطح معیشت این طبقه خواه ناخواه مقابله و اعتراض این طبقه در اشکال مختلف را به همراه دارد.
هر سال و همراه با پایان سال دولت وقت جمهوری اسلامی٬ وزیر کار و ارگانهای "کارگری" آنها دوره ای از فعالیت٬ بحث و جدل و چانه زنی را زیر چتر حداقل دستمزد پیش میبرند

و همزمان در خارج از این دایره نیز٬ بحث بر سر حداقل دستمزد و تورم و مسائل مربوط به آن اوج میگیرد. امسال بحث حداقل دستمزد در میان فعالین چپ و سازمانهای سیاسی به صف بندیهایی شکل داد و جدلهایی را دامن زد که نگاه به آن و جایگاه این مباحث و اینکه بلاخره گره این مسئله که چرا علیرغم اعتراضات نسبتا وسیع طبقه کارگر در سال گذشته٬ دستمزدها عموما و "حداقل دستمزد" خصوصا افزایش قابل توجه نکرده است٬ را ضروری میکند. در این نوشته تلاش میکنم به سهم خود به نکاتی در این زمینه بپردازم.

فرصتی که از دست رفت
وجود مقطع زمان رسمی که طی آن مدت "حداقل دستمزد" توسط هییت حاکمه تعیین میشود٬ مستقل از اهدافی که بورژوازی ایران و دولتش دنبال میکند٬ قانونا فرصتی را در مقابل کل طبقه کارگر باز میکند و امکانی میدهد که کارگران در مراکز کار٬ در محلات و هر جا هستند٬ دور هم جمع شوند٬ با هم صحبت کنند و راه و چاه مبارزه خود برای بهبود زندگی و افزایش دستمزد خود را بررسی کنند.
این مسئله امکانی ایجاد میکند که جمع شدن کارگران و بحث بر سر دستمزد و شکل دادن به اعتراض و بحث در مورد نحوه سازمان دادن تحرکات در این زمینه٬ را در ذهن جامعه مشروعیت میبخشد. زمانی که هر کس و ناکسی از وزیر کار تا بیت رهبری٬ از خانه کارگر تا شوراهای اسلامی٬ از نماینده کارفرمایان تا مجلس نشینان و لشگری از محقق و اقتصاد دان بورژوا به عنوان صاحب نظر و صاحب صلاحیت٬ با رو کردن مشتی آمار و ارقام و شمردن تعداد نان و عدس و نخود و لوبیای مورد نیاز خانواده کارگری٬ در مورد دستمزد طبقه کارگر میگویند و نسخه میپیچند٬ دلیلی ندارد خود این طبقه نتواند در این مقطع به اشکال مختلف جمع شود و ابراز وجود کند. اما و متاسفانه امسال هم این فرصت از دست رفت و طبقه کارگر ایران٬ رهبران و فعالین آن نتوانستند از این فرصت به نفع خود استفاده کنند و صفی را در مقابل بورژوازی ایران و خیل مشاورین مختلف آنها و در دفاع از زندگی خود شکل دهند. در کل این دوره جز اعتراضات کوچک در حاشیه این طبقه و جز اطلاعیه و اظهار نظرهای پراکنده در مورد حداقل دستمزد٬ ما شاهد تحرکی کارگری و جدی و قابل توجه در این زمینه نبودیم.
نهایتا امسال هم دولت و کارفرمایان و شوراهای اسلامی کار یک جانبه و بدون دخالت طبقه کارگر بعد از کش و قوسهای رایج و چانه زنی های درون خانوادگی ٬ قال مسئله را کندند و ٨١٢ هزار تومان را به نام حداقل دستمزد برای سال ٩٥ به تصویب رساندند.
بر کسی پوشیده نیست که نه امسال و نه سالهای گذشته از حضور نمایندگان طبقه کارگر در اجلاس شورای عالی کار خبری نبود و قرار نیست در آینده هم چنین اتفاقی بیفتد. چانه زنی در شورای عالی کار با حضور نمایندگان دولت و کارفرما و شوراهای اسلامی کار به نام نماینده کارگر٬ مستقل از ریاکارانه بودن آن٬ نه با هدف افزایش دستمزد کارگر و بررسی نیاز این طبقه صورت میگیرد و نه به آن مربوط است. دولت مستقل از اینکه خود بخش بزرگی از سرمایه را در اختیار دارد و بزرگترین کارفرما است٬ در عین حال حافظ منافع کارفرما و دولت بورژوازی ایران است. شوراهای اسلامی هم چه در گذشته و چه اکنون بازوی کارگری و حتی جاسوسی و خبرچینی همان دولت و کارفرمایان در میان طبقه کارگر بوده و هستند. اما این مراسمها و کل کاری که حول تعیین حداقل دستمزد انجام میگیرد٬ مستقل از اینکه جدالی درون خانوادگی طبقه حاکمه است و باید با هم توافقی حاصل کنند و رقمی را به جامعه اعلام کنند٬ در عین حال تلاشی برای مشروعییت دادن به بی حقوقی کارگر و اعلام این است که مبارزه برای افزایش دستمزد تا سالی دیگر از دستور خارج میشود. بحثهایی که در این اجلاس بر سر میزان تورم و نیاز خانواده کارگری میشود٬ بحث خط فقر و مقدورات کارفرما و توان سرمایه برای تامین حداقلی به عنوان مزد به کارگر٬ تماما پوچ و بی معنا است. اعلام نرخ تورم و ارقام مختلف و بحث بر سر سبد خانواده کارگری همگی تلاش برای قانع کردن و تسلیم طبقه کارگر به موقعیت فلاکتبار کنونی است.
دلسوزاندنهای روسای جمهوری اسلامی و گریه و زاری نمایندگان کارفرما و دولت برای کارگران ایران و ابراز "نارضایتهای" گاه و بیگاه شوراهای اسلامی کار جز حقه بازی و تملق گویی آنها برای قناعت کردن و تسلیم شدن طبقه کارگر به بردگی مزدی تحمیل شده از جانب آنها نیست. در دنیای واقعی آنچه حق و حقوق کارگر را رقم میزند و آنچه حتی در این اجلاس کذایی تعیین کننده است٬ کل وزن اجتماعی طبقه کارگر و توازن قوای طبقاتی این طبقه در مقابل کل بورژوازی است که در ادامه به آن خواهم پرداخت. تعیین زمانی معین برای چانه زنی بر سر حداقل دستمزد ٬ امکانی است که طبقه کارگر و رهبران و فعالین دلسوز آن میتوانند از آن در خدمت اتحاد صفوف کارگران استفاده کنند و در تمام مراکز کار و در محلات کارگری و... جمع شوند و بر سر دستمزد خود و چگونگی افزایش آن و نه تنها در باره حداقل دستمزد مشورت و چاره اندیشی کنند. امکانی است که کارگران در مجامع عمومی خود مطالبات خود را بیان کنند و به خیمه شب بازی های مشتی کلاش سیاسی و شارلاتان در شورای عالی کار نه بگویند.

ارقام مختلف در میدانی مشترک
در این مدت جدلی بر سر میزان حداقل دستمزد راه افتاد و ارقام مختلفی را نیز به عنوان مبنای دستمزد اعلام کرده اند. قبل از پرداختن به این مسئله لازم میدانم یکی دو نکته را در مورد خود حداقل دستمزد در جمهوری اسلامی بیان کنم.
بحث حداقل دستمزد در دنیای واقعی و در جامعه ایران بخش بزرگی از طبقه کارگر ایران را شامل نمیشود. حداقل دستمزد و آمار و ارقامهای جمهوری اسلامی و نهادهای مختلف آن٬ چیزی در مورد دستمزد کارگر نمیگوید. بحث بر سر دستمزد به معنای واقعی کلمه نیست. برشمردن امکانات اولیه برای زنده ماندن و حداقلی که یک انسان احتیاج دارد تا نمیرد و بتواند نیروی کار کردن را بازتولید کند ربطی به خود دستمزد ندارد. در بسیاری از جوامع بورژوایی درست مانند جمهوری اسلامی بحث بر سر این حداقل و به عنوان مبنایی برای زنده ماندن کسانی که کاری برای آنها نیست٬ در اشکال مختلف از جمله در شکل بیمه بیکاری پرداخت میشود.
در جمهوری اسلامی بخشی از طبقه کارگر که اساسا کارگران مراکز تولیدی کوچک و پراکنده است٬ این حداقل را به عنوان مبنای دستمزد آنها اعلام میکنند. بخشی از طبقه کارگر ایران بدلیل اینکه شمول قانون کار نیستند٬ همین حداقل را نیز دریافت نمیکنند و خود حداقل دستمزد و پرداخت آن نیز مبنای مبارزه کارگر با کارفرما و دولت است. در حقیقت آنان که در مورد این حداقل تصمیم میگیرند و آنرا اعلام میکنند٬ علاوه بر اینکه خودشان همان را هم زیر پا میگذارند٬ بخشی را هم به بهانه اینکه شمول قانون کار نیستند از گرفتن آن محروم میکنند. حتی در بسیاری از مراکز کارگری پرداخت همین حداقل هم به درجه اتحاد کارگران آن مرکز و توازن میان آنها و کارفرما بستگی دارد.
علاوه بر اینها دستمزد بخش قابل توجه ای از طبقه کارگر ایران بالا تر از این حداقل است. کارگران صنعتی٬ کارگران نفت و گاز و برق و ماشین سازیها و... بدیل نقش آنها در تولید و مبارزات و دستاوردهای تا کنونی آنها٬ مزدشان با این حداقل قابل قیاس نیست. به این معنا این حداقل دستمزد به معنای مزد پایه مطالبه ای همه گیر و سراسری برای کل طبقه کارگر ایران نیست. افزایش دستمزد پایه به هر میزانی و با هر درصدی در کل جامعه تفاوت جدی ای با افزایش حداقل دستمزد و آنچه هر سال شورای عالی کار بیان میکند دارد.
ارقامی که حول دستمزد کارگر با هر میزان کم یا زیاد بیان میشود٬ خارج از دایره توازن قوای واقعی امری دلبخواهی است. آنچه تعیین میکند دستمزد کارگر چه باشد٬ آنچه حتی تعیین میکند حداقل دستمزد مورد بحث هم چه رقمی باشد٬ توازن قوای واقعی میان کل طبقه کارگر با بورژوازی است. دستمزد کارگر بخشی کوچکی از کل تولید اجتماعی است که این طبقه با اتکا به نیروی خود و در جدالی دائمی و طبقاتی با طبقه بورژوا به زندگی خود اختصاص میدهد. میزان این دستمزد بستگی به زور و توان این طبقه در مقابل کل بورژوازی و دولت آن دارد. میزان خودآگاهی و اتحاد صفوف این طبقه٬ میزان همبستگی٬ میزان تشکل و تحزب یافتگی آن٬ میزان درک این طبقه از موقعیت خود به عنوان یک طبقه هم منفعت و قدرت متحد آن تعیین میکند که چقدر زورش میرسد و چه میزانی را از دسترنج کار خود را میتواند در جدال با بورژوازی از او به زور بگیرد. هیچ بورژوایی و هیچ دولت بورژوایی در تمام دنیا افزایش دستمزدی را برای طبقه کارگر در دستور نخواهد گذاشت اگر مجبور نباشد. بی شک در هر جامعه بورژوایی و از روزی که جامعه سرمایه داری تولد یافته است٬ تامین حداقلی را به نام دستمزد برای کارگر در نظر گرفته اند تا این طبقه بتواند نیروی کار خود را بازتولید کند و هر روز بتواند به سرکار برود و باز هم تولید کند و کارفرما و کل طبقه بورژوا سود ببرد. اما جدال دائمی این طبقه برای گرفتن سهم بیشتر از نتیجه کار خود یک مبارزه دائمی در کل اشکال آن میان این طبقه و طبقه حاکمه و دولت بورژوایی است. و البته بسیاری از کسانی که در این مدت بر سر دستمزد یا حداقل دستمزد اظهار نظر کرده اند٬ بر همین حقیقت هم انگشت گذاشته اند.
اگر قرار باشد از نیاز خانواده کارگری صحبت کنیم٬ برای سنجش میزان نیاز آنها احتیاجی به تعیین ارقام و... نیست. فهم اینکه یک خانواده کارگری برای تامین زندگی انسانی به چه میزان دستمزدی احتیاج دارد٬ تخصص و تفحص خاصی را لازم ندارد. اگر بحث نیاز خانواده چهار یا پنج نفره هست٬ لطفا میزان حقوق نمایندگان مجلس و میزان حقوق وزیر کار و جناب محجوب و بقیه همپالگی های آنها را در نظر بگیرید. هر خانواده مستقل از کارگری و غیر کارگری آن برای تامین نیازهای خود به عنوان جمعی انسان به امکاناتی از خوراک٬ پوشیدنی٬ مدرسه٬ دکتر و درمان و تفریح و کتاب و روزنامه و سینما و تئاتر و ... نیاز دارد. معیار ما برای این نیاز همانی است که خانواده های مجلس نشینان و آخوند و نماینده گان شورای عالی کار و خانه کارگر و .... اگر بحث بر سر مطالبه کارگری است دلیلی نیست این مطالبه بر اساس میزان خط فقر تعیین شود. اصلا چرا خط فقر و چرا وقتی به کارگر میرسد حتی از جانب کسانی که خود را طرفدار و دلسوز آن میدانند٬ بحث خط فقر و این رقم و آن رقم در جریان است. ارقام و آمارهای جمهوری اسلامی و حقوق بگیران آن در شورای عالی کار در مورد حداقل دستمزد هر زمانی شامل خودشان و رفقایشان و خانواده هایشان شد٬ بگذار برای خانواده کارگری هم بشود. کارگر چرا باید در این میدان بازی کند و دنبال این بگردد که کدام رقم به حقیقت نزدیکتر است. رقم نزدیک به حقیقت در مبارزه ای در جریان٬ بستگی به توان کارگر در به کرسی نشاندن آن دارد و درغیاب این مبارزه چرا مطالبه کارگر کمتر از مزد وکیل و نماینده مجلس و رئیس روسای دولت بورژوایی باشد و سقف آن خطر فقر!!!
میگویند اقتصاد مملکت توان افزایش دستمزد بیشتر را ندارد٬ میگویند کارفرما با افزایش دستمزد ورشکسته میشود٬ میگویند اگر دستمزد بیشتری پرداخت شود٬ کارخانه و محل کار بسته میشود و کارگر بیکار میشود. میگویند افزایش دستمزد باعث افزایش هزینه تولید میشود و کارفرما را از سرمایه گذاری کردن باز میدارد و غیر.
اینها و دهها استدلال از این قبیل چه از طریق دولت و نمایندگان مستقیم آنها و چه از طریق روشنفکران طبقه بورژوا٬ استدلالات رایج بورژوازی در کل جهان است. اینها استدلال خودکارفرما برای فشار به طبقه کارگر جهت تقبل شرایطی است که بورژوازی برای سود بیشتر به قیمت استثمار بیشتر طبقه کارگر بیان میکند. اولا طبقه کارگر از کسی گدایی نمیکند و تنها بخش بیشتری از ثروتی را میخواهد که کل بورژوازی از او به زور گرفته است. کارگر سهم بیشتری از ثروت تولید شده توسط خود را میخواهد. و در ثانی "پول نیست و اقتصاد نمیکشد" و... توجیهات رایج و همیشگی طبقه بورژوا به قدمت کل تاریخ آن است. اگر پول و امکانات نیست٬ لطفا حقوق مراکز اطلاعاتی٬ بیت رهبری٬ نمایندگان مجلس٬ حوزه علمیه قم٬ روسای دولت و... را نصف کنید. لطفا از کیسه مملکت و به حساب کارگر پول مساجد و هزاران بنیاد ضدکارگری٬ بورژوایی و اسلامی را نپردازید. هر وقت بحث از افزایش دستمزد کارگر به میان میاید چنین توجیهاتی را تحویل میدهند. در این تصور ظاهرا همه پذیرفته اند که یک اقلیت بورژوا هر سرمایه و پولی را جمع کند٬ به هر میزان از کیسه جامعه و از نتیجه استثمار طبقه کارگر ثروت و سامان جمع کنند٬ دزدی و چپاول کنند و انواع امکانات دیگر جامعه را در اختیار خود بگذارند٬ حقشان است. اینجا دیگر نه مشکلی برای اقتصاد مملکت هست و نه بحث بیکارشدن کارگران و نه بحث اینکه پولی نیست٬ و اما تا نوبت به کارگر رسید٬ یک مشت عالم و کاشف و دانشمند پیدا میشوند تا به زمین و زمان قسم بخورند که پول نیست و وضع اقتصاد مملکت خراب است! اینها چرندند! خود دولت و ارگانهای مختلف آن هر سال برخود میبالند که در زمینه های مختلف از صنعت تا تکنیک و... جامعه رشد کرده است٬ سرمایه بیشتر شده است و امکانات و تولیدات مختلف چندین برابر شده است٬ بارآوری کار به میزان بسیار بالایی افزایش یافته است. بهر حال این بحث پوچ است و جواب هر کارگر کمونیستی این است که لطفا جامعه را به ما بسپارید تا نشان دهیم که رفاه کارگر نه تنها ممکن است٬ نه تنها با رشد اقتصاد و رشد صنعت و تولید تناقضی ندارد٬ که برعکس عین رشد اقتصاد و صنعت و تولید است. سازمان و نظام شما که بر اساس بهرکشی از ما ساخته شده است که نمی کشد٬ نه اقتصاد و تولید و رشد. بنابر این اگر نمی خواهید و نمی توانید سطح زندگی و رفاه ما را بالا ببرید٬ لطفا گورتان را گم کنید و جامعه را بدست طبقه کارگر بدهید تا این تناقض را برای همیشه حل کند. تا آن روز صدالبته نه بحث بر سر سبد زندگی ما و خط فقر ما٬ که زور تعیین میکند که ما چقدر میتوانیم از حلقوم شما بیرون بکشیم.
گفتم مستقل از این توجیهات٬ اعلام رقم به عنوان پایه دستمزد و یا به عنوان حداقل دستمزد٬ زمانی مفهوم دارد که مبارزه ای واقعی و عینی برای افزایش دستمزد در جریان است. زمانی که بحث بر سر افزایش دستمزد میان نمایندگان کارگران مثلا صنایع و برق و ترانسپورت با دولت و کارفرما در جریان است و در چنین شرایطی لابد هر دو طرف زورشان را میزنند و هر کس رقمی را به عنوان مطالبه خود بیان میکند و تلاش میکند به زور نیرویی که پشت سر دارد طرف مقابل را مجبور به قبول آن کند. و در چنین شرایطی نهایتا میزان زور طبقه کارگر که در شکل میزان اتحاد و خودآگاهی آن نمایان میشود تعیین کننده میزان و یا رقم بالاتری برای دستمزد است.
در جامعه ایران نه تشکل کارگری آزاد است و نه طبقه کارگر صاحب تشکلات خود است و نه مبارزه ای برجسته و قابل رویت به معنای نیرویی واقعی و در میدان از این طبقه که خواهان افزایش دستمزد باشد در حال حاضر در جریان است. اینکه سال گذشته هزاران اعتراض کارگری در جریان بوده است٬ جواب جنبش اعتراضی واقعی با نیروی قابل اندازه گیری برای فشار به دولت جهت افزایش دستمزد نیست. افزایش دستمزد زمانی عملی میشود که نیرویی را بطور بلفعل در میدان داشته باشد٬ چیزی که متاسفانه شاهدش نیستیم. در چنین شرایطی اعلام ارقام به جای کوشش برای شکل گیری خود جنبش و خود تحرک کارگری٬ نه تنها کارساز نیست که گمراه کننده است. بحث بر سر این نیست که مثلا ٣ میلیون و نیم رقم بالایی است و ممکن نیست. بحث بر سر این است که جنبشی عینی و اعتراضی برای تحقق افزایش دستمزد که اکنون متحدانه ابراز وجود کند هنوز در جریان نیست. هنوز توازن قوای واقعی جامعه آن فشاری را ایجاد نکرده که فشاری جدی به دولت و شورای عالی کار آورده باشد تا جسارت نکنند با اعلام ٨١٢ هزار تومان به عنوان حداقل دستمزد به جامعه و به طبقه کارگر فخر بفروشند که زندگی آنها را مد نظر دارند و به قول وزیر کار دولت اعتدال در فکرشان است. در غیاب چنین تحرکی هر رقمی را حتی واقعی میتوان گفت اما هر چه هست پایش روی زمین سفت نیست و متکی به تحرکی واقعی نیست.
لذا اعلام ارقام و جدال بر سر آن کاری را به جایی نخواهد رساند. قابل فهم است که در جدلهای حول ارقام مختلف بحثهای درست و نادرست٬ تاکید بر مواضع مارکسیستی مثلا بر سر دستمزد و اینکه مبنای تعیین آن چه هست و چه نیست٬ کار بی ارزشی نیست. اما هرچه هست بازی در میدانی است که خود جمهوری اسلامی راه انداخته است و عده ای هم محاسبه میکنند که این یا آن رقم کدام واقعی است. مستقل از درستی و یا نادرستی استدلال طرفین٬ در این میدان نمیتوان خود مبارزه واقعی برای بهبود زندگی طبقه کارگر را به جایی رساند. در این میدان نمیتوان تاثیری قابل توجه و حتی کوچک برخود توازن قوا به نفع طبقه کارگر گذاشت و به این اعتبار دنبال رقم گشتن و خود را راحت کردن آب در هاون کوبیدن است.همچنانکه اشاره شد اگر بحث بر سر توقع از زندگی است٬ چرا وقتی به کارگر میرسد کس و کسانی هم که به خود مارکسیسم و یا کارگر میگویند٬ باید مبنای توقعشان سطح خط فقر باشد؟ چرا نباید توقع از زندگی و امکانات برای زندگی انسانی در سطح روسای خود جمهوری اسلامی نباشد؟

چه باید کرد؟
همچنانکه اشاره کردم زمان تعیین حداقل دستمزد و فرصتی را که بورژوای برای تعیین سالانه آن گذاشته است٬ پایان یافت. اما معضل دستمزد طبقه کارگر با شاغل و بیکار آن جای خود باقی است. مبارزه برای بهبود زندگی در همه ابعاد آن و برای کل طبقه کارگر ایران با صنعتی و غیر صنعتی از مراکز اصلی تا کارگاههای کوچک و مراکز خدماتی و ... تا میلیونها زن و مرد بیکار جای خود باقی است. سطح این مبارزه و اشکال مختلف آن هر چه هست٬ امری تعطیل ناپذیر و در جریان است. آمارهای مختلفی از اعتراضات و اعتصابات کارگری در سال گذشته موجود است. مستقل از اینکه آمار دقیق کدام است٬ هیچ کسی حتی مبلغین خود جمهوری اسلامی منکر هزاران اعتراض و اعتصاب کارگری در سال گذشته نیستند. با همه این حقایق موقعیتی که بورژوازی ایران به طبقه کارگر تحمیل کرده است٬ نه تنها افزایش دستمزد در مبارزه روزمره آن برجسته نیست که بخش بزرگی از اعتراضات این طبقه علیه اخراج و بیکارسازی و برای گرفتن مزد ناچیز کاری است که کرده است. این حقیقت بیان توازن قوای بشدت نابرابر این طبقه در مقابل بورژوازی ایران است.
ما در جامعه ایران با طبقه کارگر بزرگ و انقلاب دیده طرفیم٬ با میلیونها پرولتر صنعتی طرف هستیم که بورژوازی و دولت آن با دقت بر سر چگونگی سد کردن عروج متحد آن نقشه میچینند و حساسند. تناقض مسئله اینجا است که این نیروی عظیم و قدرتمند در حال حاضر در موقعیت بشدت نابرابری قرار دارد و توازن قوای میان این طبقه و بورژوازی بشدت نابرابر است. همین واقعیت است که به بورژوازی و هر کارفرمایی امکان داده است تا به هزار بهانه واهی و از جمله اینکه پول ندارم حقوق معوقه چندین ماهه را لااقل برای بخشهایی از این طبقه به پدیده ای عادی تبدیل کرده است. و همین حقیقت است که به کارفرمایان و دولتشان امکان داده است تا هر کارگر معترضی را به بهانه اینکه کارفرما شکایت کرده است را دستگیر و محاکمه کنند.
اکنون بحث بر سر ارزیابی از موقعیت طبقه کارگر و دلایل اوضاع کنونی و چگونگی این توازن نیست. بررسی این حقیقت و ارزیابی از موقعیت جنبش کارگری کار این نوشته نیست. اما نکته اینجا است که مبارزه برای افزایش دستمزد برای هر کمونیستی بخشی از تلاش زمینی برای اتحاد در صفوف این طبقه است. افزایش دستمزد طبقه کارگر چه در قالب حداقل دستمزد که بخش کوچکی از این طبقه را شامل میشود و چه در قالب افزایش کل دستمزد و بهبود زندگی این طبقه و به این اعتبار تغییری در توازن واقعی میان طبقه کارگر و بورژوازی ایران در گرو بالا بردن خودآگاهی آن و بالا بردن سطح اتحاد در میان کارگران است. لذا هر نیرو و جریانی که بطور عملی و واقعی دنبال بهبود زندگی این طبقه است راهی جز تلاش عملی برای تبدیل خواست افزایش دستمزد به مطالبه روز بخش قابل توجهی از کارگران و مراکز کارگری را ندارد.

محروم بودن طبقه کارگر از تشکل
میگویند طبقه کارگر از تشکلهای توده ای خود محروم است. مسلم است که در جامعه ایران طبقه کارگر هم از تشکلات توده ای و صنفی خود و هم از تشکلات سیاسی خود محروم است. باز مسلم است که کارگر غیر متشکل و کارگری که از تشکلات خود محروم است در موقعیت به مراتب نامناسبتری در مقابل بورژوازی قرار دارد. در مورد تشکلات توده ای طبقه کارگر و رابطه آن با مبازرات این طبقه برای افزایش دستمزد باید توجه داشت که این رابطه٬ رابطه مرغ و تخم مرغ نیست. تشکل توده ای طبقه کارگر در ایران عملا ممنوع است. و قرار هم نیست در هیچ جناحی از بورژوازی ایران اجازه داده شود که کارگر در تشکلهای توده ای حال شوراهای کارگری یا اتحادیه و سندیکا متشکل شوند. این امر نه در جمهوری اسلامی و نه در هیچ حاکمیت بورژوایی دیگری در ایران٬ آزاد نخواهد بود مگر اینکه سطح مبارزه طبقه کارگر و تغییر توازن قوا به بورژوازی ایران با هر دولتی تحمیل کند. بین طبقه کارگر و بورژوازی ایران قانون عمل نمی کند٬ سی و شش سال است که زور تعیین میکند. اعتصاب کارگری ممنوع است با این وصف روزانه اعتصاب کارگری در گوشه و کنار مملکت صورت میگیرد. امروز ما با توازن قوایی که بتواند حق برخورداری طبقه کارگر از تشکلات توده ای و مستقل خود از دولت را تحمیل کند فاصله زیادی داریم. اما مبارزه روزانه کارگر و جدال دائمی برای بهبود زندگی منتظر ایجاد تشکل نخواهد بود. تحمیل تشکل کارگری خود بخشی از پروسه مبارزه این طبقه است. و تا زمانی که چنین امکانی فراهم نشده است٬ کارگران راهی ندارند مگر اتکا به مجامع عمومی کارگری که در سنت ما بکرات بر آن تاکید شده است. این حقایق وظیفه ویژه و سنگینی را بر دوش فعالین کارگری و کارگران کمونیست میگذارد. در چنین شرایطی نقش آنان به عنوان لولای اتحاد در میان کارگران یک بخش و در اتحاد آنها با بخشهای دیگر و با اتکا به شبکه های فعالین کارگری امری جدی و حیاتی است.
علاوه بر این طبقه کارگر برای تغیری جدی در زندگی محتاج مبارزه ای سراسری برای افزایش دستمزد و بقیه مطالبات اصلی و سراسری خود است. تامین یک مبارزه سراسری کارگری بدون تامین افق سراسر و درازمدت تر ممکن نیست کاری که احزاب کارگری و کمونیستی تاریخا تامین کرده اند. طبقه کارگر ایران بدون تحزب سیاسی و حزبی خود حتی در دنبال کردن مطالبات صنفی خود نیز عاجز است. مبارزه سراسری کارگر در شرایطی که این طبقه نه تنها سایه تحزب سیاسی و کمونیستی آنرا با تیر میزنند بلکه تشکلات توده ای آن نیز ممنوع است٬ راه زیادی نمیرود.
تا زمانی که خلا حزب کمونیستی قدرتمند و با نفوذ در جامعه ایران موجود است٬ راهی که در مقابل کمونیستهای کارگری در میان طبقه کارگر است٬ تحزب جنبشی آنها در کمیته های کمونیستی است. تامین رهبری سراسری و تلاش برای اتحاد کارگری در ابعاد سراسری کار احزاب کمونیستی و کارگری است. کمیته های کمونیستی و اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر٬ اتحاد رهبران و فعالین بانفوذ آن یک امر حیاتی است. مبارزه سراسری کارگر و اتحاد سراسری این طبقه بدون تامین افق سراسری و بدون تلاش برای مبارزه ای همه جانبه علیه بورژوازی در همه ابعاد ان و بدون ساختن پایه های تحزب کمونیستی آن به عنوان ستون فقرات انقلاب کارگری ممکن نیست. به همین دلایل است که حزب ما سالها ست برای تحزب کارگران کمونیست و ارتقا سطح کنونی آن از قالب شبکه فعالین کمونیست به کمیته های کمونیستی تلاش میکند.
بدون تردید در این شرایط و همچنانکه اشاره کردم وظیفه سنگینی بر دوش کارگران کمونیست قرار دارد. میزان روشنبینی آنها و داشتن افق روش و کمونیستی در میان آنها و دامنه اتحاد آنها در کمیته های کمونیستی و همزمان تلاش آنها در مراکز کارگری و اتکای آنها بر مجامع عمومی در مبارزات جاری کارگری چه بر سر افزایش دستمزد و چه بر سر مطالبات دیگر آن دو محور اصلی عبور دادن طبقه کارگر از شرایط دشوار کنونی و ایجاد شرایط مناسبتر و توازن قوای بهتری به نفع این طبقه است.

خالد حاج محمدی