نینا: اخیرا نشست دفتر کردستان حزب برگزار شده است. بر اساس اطلاعیه پایانی این نشست٬ یکی از مباحثات این اجلاس وضعیت سیاسی کردستان، رابطه مردم و جمهوری اسلامی و همینطورموقعیت نیروهای سیاسی اپوزیسیون بوده است. تا جائیکه به رابطه مردم و جمهوری اسلامی برمیگردد ارزیابی شما چیست؟ سفر اخیر روحانی به کردستان و استقبال ظاهرا گرم از او کجای ارزیابی شما قرار میگیرد؟
خالد حاج محمدی: اوضاع کردستان ایران به درجه زیادی تابعی از اوضاع عمومی ایران است. با این تفاوت که به دلایل مختلف از جمله وجود مسئله کرد در این منطقه و همزمان
وجود احزاب مختلف راست و چپی که در این جامعه فعالیت دارند و تاریخی از کشمکش میان دولت مرکزی و مردم کردستان و احزاب سیاسی آن از جمله در شکل مسلحانه داشته اند٬ رابطه مردم با جمهوری اسلامی مقداری متفاوت تر از بقیه مناطق ایران است. جمهوری اسلامی هیچوقت در کردستان به عنوان دولتی "خودی" پذیرفته نشده است. احزاب اپوزیسیون راست و چپ در این جامعه نفوذ دارند و جامعه کردستان به درجه زیادی تحزب یافته است. یک مٶلفه اصلی که کردستان را از بقیه ایران متفاوت میکند٬ نفوذ احزاب چپ و کمونیست و شخصیتهای آنها در این جامعه در ابعاد توده ای است. کارگران کردستان و اقشار تهیدست کمونیستها را دوست دارند٬ به کمونیستها سمپاتی دارند و کمونیسم برای شان با عدالتخواهی و برابری طلبی تداعی میشود. بعلاوه کم نیستند کارگرانی که خود را کمونیست میدانند و با هر درکی که از کمونیسم دارند٬ راه نجات جامعه را در قدرتگیری کمونیستها میدانند. طبیعتا این درجه از تحزب یافتگی و تاریخ کشمکش مردم در کردستان با جمهوری اسلامی ویژگی هایی به رابطه امروز مردم در کردستان با جمهوری اسلامی میدهد.
در مورد رابطه جمهوری اسلامی و مردم کردستان لازم است چند نکته را در مورد موقعیت و وضعیت بورژوازی کرد توضیح بدهم. امروز بورژوازی کرد بیش از هر زمانی با بورژوازی ایران اینتگره است. این طبقه سرنوشت خود را به سرنوشت کل بورژوازی ایران گره زده است و در حال حاضر در کنار دولت "امید و اعتدال" روحانی است. مسئله بر سر این نیست که جمهوری اسلامی را به عنوان یک سیستم و با تفکرات و ایدئولوژی آن خیلی دوست دارد و حتما آنرا تائید میکند٬ بلکه در حال حاضر و در اوضاع کنونی جمهوری اسلامی بهترین گزینه بورژوایی است و بورژوای کرد هم از سر سود و زیان خود به عنوان بخشی از بورژوازی ایران٬ خواهان حفظ این حاکمیت است.
طبقه کارگر در کردستان و اقشار زحمتکش این جامعه٬ در ابعاد وسیع از جمهوری اسلامی متنفر هستند. در دنیای واقعی اکنون در کل جامعه ایران نفرت از جمهوری اسلامی بالا است. اما مردمی که متنفر هستند٬ حتی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش آن٬ هر روز به خیابان نمی آیند. مردم در ابعاد توده ای در دوره های معین و محدودی که فکر میکنند٬ حاکمیت را میتوانند پایین بکشند به خیابان می آیند. در نتیجه در حال حاضر چه در کردستان و چه در کل ایران سرنگونی جمهوری اسلامی در دستور جامعه نیست و مردم فکر نمیکنند٬ میتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. اعتراضات کارگری و اقشار زحمتکش از معلم تا پرستار و ... در جامعه کردستان زیاد است و در حقیقت اینها بخشی از اعتراضات طبقه کارگر و اقشار زحمتکش در کل جامعه ایران است. وقتی میگویم سرنگونی در حال حاضر در دستور جامعه نیست٬ به معنای عدم اعتراض در جامعه نیست. اتفاقا در یکی دو ساله گذشته دامنه اعتراضات خصوصا در میان طبقه کارگر در کل ایران و از جمله در کردستان بالا بوده است.
در مورد دولت روحانی اگر چه در اوایل توهماتی به آن بود٬ اما امروز کمتر کسی فکر میکند روحانی حلال فقر و بیکاری و بی حقوقی در جامعه است. جمع کردن چند هزار نفر در شهری مانند سنندج با جمعیتی چند صد هزار نفره را نمیتوان استقبال گرم نام گذاشت. جمهوری اسلامی اگر تنها مزدوران و نیروهای اطلاعاتی و ارگانهای سرکوب خود در سنندج را جمع کند٬ بیشتر از جمعیتی است که برای استقبال از روحانی به میدان آورد. لابد در میان این جمعیت مردم عادی هم وجود داشته اند که بخش بزرگ آنها از ادارات و به عنوان بخشی از وظیفه آنها به محل آورده شده اند.
علاوه بر این باید توجه داشت که در انتخابات ریاست جمهوری احزاب ناسیونالیست کرد تقریبا تماما پشت دولت روحانی رفتند. آنها امیدوار بودند که با سرکار آمدن روحانی در جمهوری اسلامی جایی پیدا کنند و در قدرت سهیم شوند. تبلیغات احزاب ناسیونالیست کرد در دفاع از روحانی و از جمله در جریان انتخابات٬ به میزانی که مردم کردستان از آنها حرف شنویی داشته اند٬ در رای دادن مردم در کردستان به روحانی تاثیر داشت. بعلاوه مردم فکر میکنند٬ اگر روحانی سر کار باشد بهتر است تا مثلا فلان فردی که از جناح اصول گرا است. مردم عادی امکانگرا هستند و همیشه از مقدوراتی که دایره درک و دید آنها تعیین میکند حرکت میکنند و میان بد و بدتر٬ بد را انتخاب میکنند. خلاصه اینکه مردم در ابعاد کل ایران میان کاندیداهای ریاست جمهوری اکثرا به روحانی رای دادند. دلیل این حقیقت انتخابی است میان بد و بدتر و مردم انتخاب دیگری نداشته اند. مردم فکر میکنند حسن روحانی قابل تحملتر از سعید جلیلی است. سفر روحانی به کردستان همراه شد با تبلیغات وسیع دولتش مبنی بر اینکه مردم کردستان طرفدار روحانی هستند. این حقیقت نیست. در حقیقت نفرت از جمهوری اسلامی و حتی از دولت روحانی در کردستان بالا است٬ کسی برای قوانین آنها تره خرد نمیکند٬ اما کل مسئله این است که نارضایتی عمومی کارگران و اقشار زحمتکش تا زمانی که به نیرویی متحد و متشکل تبدیل نشده است٬ تا زمانی که در اشکال مختلف سازمانهای توده ای که قدرت آنها را در اشکال متحد جمع نکرده است و تا زمانی که این نیرو پراکنده و بی سازمان است و خصوصا در میان کارگران پیشرو و زنان و جوانان و مردان آزادیخواه حول یک حزب کمونیستی به هم بافته نشده است٬ منشا تغییری جدی و تحولی در جامعه نیست.
نینا: در مورد نیروهای سیاسی و اپوزیسیون اطلاعیه دفتر به اغتشاش و بی افقی در میان احزاب سنتی ناسیونالیسم کرد اشاره کرده است. چرا اغتشاش و بی افقی؟ ظاهرا این جریانات چه در عرصه نظامی و چه سیاسی فعال اند. بعلاوه امروز بحث از نفوذ پ ک ک و پژاک در کردستان است. نظر شما در این باره چیست؟
خالد حاج محمدی: استراتژی احزاب ناسیونالیست کرد سنتا زندگی در شکافهای دولتهای منطقه و امتیاز گیری از دولت مرکزی است. احزاب ناسیونالیست کرد در ایران هم بالطبع تمام استراتژی خود را این تعریف میکنند که روزی با حکومت مرکزی توافق کنند و در قدرت سهیم شوند. به این اعتبار در هر دوره ای بر اساس کل اوضاع و صف بندی دولتها و نیروهای سیاسی٬ جایی قرار میگیرند که از نظر خودشان به این هدف نزدیکشان میکند. کل تاریخ این احزب در ایران و حتی در عراق٬ تلاش برای مذاکره و توافق با حاکمیت بوده است. جنگ آنها با دولت مرکزی در هر دوره ای که جنگی در کار بوده است٬ ابزاری برای فشار به دولت مرکزی جهت تقبل آنها و کنار آمدن با آنها است. این استراتژی از روزی که جمهوری اسلامی سر کار آمد تا هم اکنون ادامه داشته است.
اما در دوره ای مستقل از اراده این احزاب و برنامه آنها در تخاصمات جهانی و منطقه ای٬ دولتهایی در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفتند. بطور مشخص مسئله حمله نظامی به ایران از جانب دولت آمریکا و حتی اسرائیل به اعتراف خودشان تا چند سال قبل روی میز دولت آمریکا بود. در این دوره کل احزاب ناسیونالیست کرد امید خود را به دخالت ناتو و حمله آنها به ایران بسته بودند. هر دو شاخه حزب دمکرات کردستان و باند زحمتکشان عبدالله مهتدی آماده ترین نیروها برای همکاری با ناتو بودند. آنها امیدوار بودند در دل حمله آمریکا به ایران بتوانند با پول و اسلحه آمریکا و... نیرو مسلح کنند و مردم ناآگاه و مستاصل و فراری از جنگ وخانه بودش را درست مثل آنچه مقتدا صدر در عراق کرد٬ اجیر کنند و در فردای کنار گذاشتن جمهوری اسلامی توسط ناتو٬ آنها هم در کردستان و زیر چتر آمریکا صاحب قدرت شوند. در این زمینه الگوی آنها به قدرت رسیدن ناسیونالیستهای کرد در کردستان عراق (جریان بارزانی و طالبانی) بعد از نابودی جامعه عراق و کنار گذاشتن صدام حسین بود. این افق امروز از هر زمانی کورتر شده است. امروز نه تنها حمله به ایران از دستور خارج شده است٬ بعلاوه توافقات دول غربی در مذاکرات "هسته ای" با ایران و کاهش تخاصمات آنها با هم٬ همه امید های این احزاب را به باد داده است. لذا کل امید و آروزهای این احزاب، مانند همه اپوزیسیون بورژوایی که به بحران امریکا و ایران دلخوش کرده بودند، و افقی که در مقابل خود داشتند تماما بر باد رفته است و به این اعتبار در سردرگمی بسر میبرند. بعلاوه امیدی هم به قبول آنها از جانب جمهوری اسلامی٬ چیزی که میتوانست خونی را در رگ احزاب ناسیونالیسم کرد جاری کند٬ در چشم انداز نیست. کل احزاب فوق به اضافه پژاک به عنوان شاخه پ ک ک در کردستان ایران هر تلاشی را برای قبول خود نزد دولت روحانی کردند٬ اما این جمهوری اسلامی است که حاضر به مذاکره و توافق با آنها نیست. این دو فاکتور مهمترین فاکتورها در اغتشاش فکری و سیاسی و سردرگمی میان آنها است.
علاوه بر این فاکتورهای دیگری نیز در این بی آیندگی و یا اغتشاش و سردرگمی آنها تاثیر داشته است که به آنها هم اشاره ای کوتاه خواهم کرد.
یکی اینکه پشم و پیله دولت "کرد" مشخصا و دولت "ملی" عموما در این دوره ریخته است. تا جایی که به بحث ناسیونالیم کرد برگردد٬ به قدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق٬ اگر در دوره ای موجی از فضای ناسیونالیستی و خوشبینی را در میان این جنبش از جمله در کردستان ایران زنده کرد و جنبش ناسیونالیسم کرد در این منطقه را تقویت کرد، امروز و بعد از ٢٥ سال حاکمیت بورژوازی کرد بر کردستان عراق٬ امید به بهبودی در زندگی کارگران و مردم زحمتکش از طریق این دولت نزد متوهم ترین آدمها کور شده است. امروز ما شاهدیم که کارگران و مردم زحمتکش در کردستان عراق٬ چگونه در مقابل دولت "خودی" برای ابتدایی ترین و پیش پا افتاده ترین امکانات زندگی در حال جدال اند. این تجربه توهمات ناسیونالیستی را از جمله در کردستان ایران هم کاسته است.
بعلاوه رابطه نزدیک حکومت اقلیم کردستان عراق با جمهوری اسلامی و دامنه نفوذ ایران هم از نظر اقتصادی و هم سیاسی٬ باعث افزایش محدودیت برای احزاب کرد اپوزیسیون ایرانی در کردستان عراق شده است. از جمله این محدودیتها قطع کمکهایی مالی است که دولت اقلیم کردستان به احزاب مختلف ناسیونالیست کردستان ایران میداد و علاوه بر این منع کردن آنها از رفتن به ایران و استفاده از خاک کردستان عراق برای تردد به کردستان ایران و ادامه مبارزه مسلحانه٬ سالها است در جریان است. دامنه نفوذ ایران در کل عراق و در کرستان عراق بعلاوه از نظر امنیتی نیز موانعی را برای آنها ایجاد کرده است٬ چیزی که حزب ما بارها در مورد مخاطرات آن هشدار داده است. لذا این ادعا که فعالیت نظامی این جریانات کماکان ادامه دارد٬ واقعی نیست. نه تنها فعالیت نظامی از جانب این احزب و حتی شاخه های مختلف کومه له در جریان نیست٬ بعلاوه خود رسما میگویند که به حکومت اقلیم تعهد داده اند که از مرز کردستان عراق برای فعالیت و تردد به کردستان ایران استفاده نکنند. اینکه هر چند سال واحدی از آنها تواسنته باشد در جایی حضور یافته باشد٬ دیگر با فعالیت نظامی و حضور دوره های قبل٬ مطلقا نه تنها قابل قیاس نیست که قابل توجه هم نیست. دولت کردی در کردستان عراق عملا فعالیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی مستقر در خاک خودش را به شدت محدود کرده است. این محدویت در کنار بی افقی عمومی این احزاب آنها را در موقعیت بسیار نامناسبی قرار داده است.
فاکتور دیگر اوضاع کل منطقه خاورمیانه و قطب بندی هایی است که میان دولتهای مرتجع چه در بعد جهانی و چه منطقه ای شکل گرفته و تقسیم احزاب ناسیونالیست کرد در این قطبها بر اساس ارزیابی آنها از منافع خود است. فقط برای نمونه اشاره کنم که حزب طالبانی وپ ک ک به دلایل متعددی، که از حوصله این نوشته خارج است، عملا در این دوره و تا کنون در کنار ایران قرار داشته اند. بارزانی متحد ترکیه است و حتی در دوره ای غیر رسمی با داعش در یک جبهه بود و شهر شنگال را تحویل آنها داد. دو حزب دمکرات کردستان ایران شاخه هجری بیشتر متحد بارزانی است و با پ ک ک تخاصماتی تا حد جنگ پیدا کردند و شاخه دیگر آنها به رهبری خالد عزیزی هنوز هم به ایران و کلا این قطب امیدوار است. پرداختن به دلایل و چگونگی و آینده این افقها و این امیدها احتیاج به بحث بیشتری دارد که اینجا نمیگنجد. قرار گرفتن هر کدام از این احزاب، رسما یا ضمنا، در کنار یکی از قطبهای ارتجاع منطقه در میان خود این احزاب هم تخاصماتی ایجاد کرده و انشقاق و سردرگمی بوجود آورده است. به هر صورت این حقایق کل ادعاهای آنها را مبنی بر منافع مشترک "کردها" و برادری و اتحاد آنها را تماما پوچ کرده است.
نکته دیگر که در اول بحث به آن اشاره کردم اینتگره بودن بورژوازی کرد با بورژوازی ایران و به این اعتبار منفعت این بورژوازی در ماندگاری جمهوری اسلامی است. اینها اکنون در مجلس و ارگانهای حاکمیت نمایندگی میشوند. به علاوه جمهوری اسلامی تلاش کرده است با اضافه کردن یک واحد دانشگاهی زبان کردی در دانشگاههای کردستان و عدم حساسیت در اشاعه فرهنگ و سنن "کردی" که عمیقا هم عقب افتاده و ضد زن است٬ از دامنه تخاصمات ملی، چیزی که منشا نیرو برای احزاب سنتی ناسیونالیسم کرد است، بکاهد. اینها همگی دامنه تاثیر گزاری احزاب سنتی ناسیونالیسم کرد که در خاک کردستان عراق مستقراند را کم میکند.
در مورد پژاک یکی دو نکته را به اطلاع برسانم. پژاک در خالی بودن میدان در کردستان ایران٬ در عدم حضور سایر احزاب ناسیونالیست کرد در منطقه٬ توسط پ ک ک٬ شکل داده شد. باید توجه داشت که پ ک ک دوره ای طولانی بخشی از نیروهایش در ایران بود و با جمهوری اسلامی روابط حسنه ای داشت. در این دوره تاثیراتی را بر بخشی از ناسیونالیستهای مختلف حتی ناسیونالیست چپ داشت. دوره اخیر و عروج داعش و مقابله همه جانبه ای که حزب اتحاد دمکراتیک سوریه به کمک پ ک ک در دفاع از کوبانی و... کرد٬ به جریان پ ک ک اعتباری جدی داد. پژاک هر چند در کردستان ایران نیروی اجتماعی و جا افتاده٬ نیروی سیاسی و قابل اعتمادی نیست٬ و بیشتر نقش پارازیت و فرقه ای قومی و غیر مسئول را ایفا میکند٬ اما از اعتبار جریان مادر میخورد. فعالیت نظامی آنها نیز تابعی است از سیاست و رابطه پ ک ک و ایران. پژاک نه نیروی مستقلی است و نه سیاست مستقلی دارد.
نینا: به موقعیت حزب حکمتیست برگردیم٬ در اطلاعیه دفتر در مورد موقعیت فعلی حزب در کردستان، و دامنه نفوذ آن٬ تغییرات امید بخش و میزان روی آوری به حزب بعنوان زمینه های مناسب کار آتی دفتر کردستان٬ اشاره شده است. مهمترین مولفه های این ارزیابی چیست؟ چه چیزی در کردستان به نفع کمونیسم و روی آوری به آن تغییر کرده است. آیا و بر اساس کل بحث شما ناسیونالیسم کرد در کردستان تضعیف شده است؟
خالد حاج محمدی: از بخش آخر سوالتان شروع میکنم. اغتشاش و بی افقی احزاب سنتی ناسیونالیسم کرد٬ خود بخود به معنای تضیف ناسیونالیسم کرد در جامعه٬ در باورها و سنن حاکم بر مردم نیست. دیفالت عمومی جامعه و باور و سنن حاکم بر هر جامعه ای٬ افکار و سنن طبقه حاکم است. جمهوری اسلامی با همه استبداد سیاسی که حاکم کرده است٬ نه تنها مانعی در راه افکار ناسیونالیستی نبوده است که در باد زدن آن نقش ایفا کرده است. اکنون در میان خیل روشنفکران کرد زبان در این جامعه٬ در بخش اعظم فعالیتهای فرهنگی و هنری٬ در ادبیات و شعر و حتی موسیقی مجاز و... که روزانه به خروار تولید میشود٬ خرافات ملی و عقب مانده باد زده میشود و تقویت میشود.
بعلاوه بسیاری از احزابی که خود را کمونیست و چپ میدانند و در جامعه کردستان فعالیت میکنند٬ متاسفانه سالها است به راست چرخیده اند. به میزانی که این احزاب در جامعه کردستان تاثیر دارند و امروز حرف شنوایی از آنها هست٬ "چپی" را تولید میکنند که تفاوت ماهویی با ناسیونالیستها ندارد. امروز اگر به سخنان بسیاری از فعالین شاخه های مختلف کومه له گوش کنید٬ نمیتوانید فاصله آن با سخنان مثلا فعال حزب دمکرات را متوجه شوید. خلاصه اینکه به اعتباری کل این وضع به اضافه فاکتورهای دیگری که به بحث تفضیلی تری احتیاج دارد٬ به کمونیستها عقب نشینی تحمیل کرده است. به همین اعتبار فضایی برای رشد انواع جریانات ارتجاعی از جمله ناسیونالیسم کرد باز شده است. همین حقیقت است که امکان میدهد سلفی گری هم در کردستان جا پایی پیدا کند. توجه داشته باشید که جمهوری اسلامی برای عقب راندان کمونیسم در جامعه کردستان٬ برای ناامید کردن طبقه کارگر و مردم زحمتکش از کمونیستها٬ علاوه بر فشار امنیتی که همیشه بوده است٬ به هر ارتجاعی از میدان دادن به انواع ناسیونالیست تا سلفی گری و سنی گری نقش جدی داشته است.
با همه این حقایق حزب حکمتیست در یک دهه گذشته متاسفانه تنها جریان متحزب و دخیلی بوده است که در کل جامعه ایران خط متمایزی را نمایندگی کرده است. آنچه ما امروز با آن روبر هسستیم روی آوری دوباره و عطف توجه کمونیستهای آن جامعه به این خط و این حزب است.
توجه داشته باشید که در جامعه ای مثل ایران٬ جامعه ای صنعتی و با یک طبقه کارگر انقلاب دیده و قدرتمند نمیتوان امید به زندگی بهتر، تلاش برای آزادی و رهایی را با هزار درجه سرکوب ریشه کن کند. کارگر و مرد و زن و جوان آزادیخواه و مساوات طلب٬ برای متحقق کردن این امیدها سراغ احزاب سیاسی می آیند. امروز با سردرگمی کل اپوزیسیون غیرکارگری از چپ ترین تا راست ترین شان، با روشن شدن سیاستهای راست و غیر کارگری تاکنونی این جریانات و ....٬ طبقه کارگر، کمونیستها و هر انسان آزادیخواهی سراغ چپ جامعه شان می آیند. دلیل روی آوری به حزب ما خط سیاسی کمونیستی و رادیکال ما و نیاز جامعه به چپی کمونیست، ماگزیمالیست و روشن است. امروز در مقابل سیاستهای راست سایر جریانات این خصوصیت حزب ما برجسته تر و بیشتر از هر زمانی قابل مشاهده است. از جمله به همین دلیل هم سیر سرخوردگی از جریانات دیگر دارد به توجه به حزب ما تبدیل میشود و ما مصمیم اجازه ندهیم بی افقی سایر جریانات و خصوصا بی افقی کمونیسم بورژوایی تاثیری روی جامعه بگذارد. ما مصمیم اجازه ندهیم بی افق چپ غیر کارگری به عنوان بی افقی کمونیستها قلمداد شود و طبقه کارگر و کمونیستهای این طبقه را تضعیف کند.
امروز و در یک سال گذشته روی آوری به این حزب٬ سمپاتی و رجوع به این حزب به عنوان تنها حزبی که در سیاست ایران یک کمونیسم بی ابهام و متفاوت را نمایندگی کرده است افزایش یافته است. ما بازتاب سیاستها و جهت و پراتیک خود را در جامعه میبینیم٬ ادبیات ما بدست طیف وسیعتری از فعالین سیاسی و خصوصا کمونیستها در مراکز مختلف از دانشگاهها تا مراکز کارگری میرسد و انعکاس دارد. رجوع به مباحثات پایه ای جریان ما٬ مباحثات و سیاستهایی که در دوره های مختلف اتخاذ شده افزایش یافته است. امروز کسی که خود را کمونیست بداند٬ نمیتواند از کنار تاریخ ما٬ ادبیات و جدلها و سیاستهای که ما دنبال کرده ایم بگذرد. به اعتباری ما توجه دوستان و دشمنان بی توهم کمونیسم را جلب کرده ایم. این حقیقت نه تنها در جامعه ایران بلکه و بعلاوه در کل سیاست ایران و در میان احزاب سیاسی آن هم امری مسجل است.
این حقیقت شامل جامعه کردستان هم میشود. ما در کردستان هر جا تن مان به تن کمونیستی برخورده است٬ توانسته ایم سمپاتی او را جلب کنیم. در حال حاضر ما در کردستان و در شهرهای اصلی آن٬ در محیطهای روشنفکری در میان فعالین کارگری مورد توجه هستیم و طیفی خود را با این خط تداعی میکنند. به این اعتبار فضایی برای ما از جمله در کردستان باز شده است.
توجه داشته باشید علاوه بر نکاتی که اشاره کردم٬ در کردستان تا جایی که به احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد برگردد من به موقعیت و اغتشاش و بی افقی آنها اشاره کردم. کلا این وضعیت به اضافه نارضایتی وسیع کارگران و تن ندادن طبقه کارگر و مردم زحمتکش کردستان به جمهوری اسلامی و عدم آشتی با آن٬ زمینه های مناسبی زمینه مناسبی برای کار کمونیستها است.
باید اشاره کنم که حساسیت جمهوری اسلامی و مراکز پلیسی و امنیتی آن نیز به میزان زیادی نسبت به ما افزایش یافته است. این حساسیت تقریبا در کل دهه گذشته وجود داشته است. اما امروز یک بار دیگر شاهد افزایش این حساسیت و نگرانی آنها از رشد کمونیسمی که در سیاست ایران خطا و پراتیکا به ما نزدیک است هستیم.
نینا: بنا به ارزیابی شما موقعیت مناسبی برای کمونیستها و حزب حکمتیست برای ایفای نقش، برای نقد اپوزیسیون غیر کارگری و مهمتر از آن برای متحد کردن بخش هرچه سریعتری از کارگران، مردم محروم و مردم آزادیخواه در کردستان دارد. فکر میکنید مهمترین مانع حزب در این زمینه چیست؟ از نظر شما حزب و در راس آن دفتر کردستان برای ایفای این نقش آماده است؟ اگر نه چه موانعی سر راه است؟
خالد حاج محمدی: ببینید جامعه کردستان در چند دهه گذشته همراه با کل جامعه ایران تحولات زیادی را بر خود دیده است. در کردستان نیز ما شاهد رشد کمی و حتی کیفی یک طبقه کارگر هر چند جوان هستیم که وزنه سنگینی در فضای سیاست این جامعه است. همچنانکه اشاره کردم این طبقه در کردستان عموما ذهنیت مثبتی به کمونیسم دارد و آنرا از آن خود میداند. این حقیقت و خط متمایز ما و روی آوریی که اشاره کردم همراه با سردرگمی و اغتشاش در صفوف احزاب ناسیونالیسم کرد و احزاب چپ ملی که در کردستان فعالیت دارند٬ همگی زمینه های جدی و مساعدی برای فعالیت حزب ما و دفتر کردستان حزب است. اما در این زمینه به چند فاکتور مهم و از جمله موانع کار و مشکلاتی که داریم و موانعی که بر سر راه ما هست که باید برداشته شود و در نشست دفتر کردستان هم مورد بحث قرار گرفت٬ اشاره ای کنم.
طبیعتا دفتر کردستان علاوه بر مبارزه همه جانبه با جمهوری اسلامی که بخشا روی دوش کل رهبری حزب پیش میرود٬ نقد دائمی افقهای بورژوایی و احزاب مختلف ناسیونالیسم کرد٬ نقد دائم سیاستها و افقهای جریاناتی که به نام کمونیسم فعالیت دارند و در دنیای واقعی به کمونیسم و انقلاب کارگری نامربوطند٬ را در دستور دارد. اما و مستقل از این٬ روی آوری به تشکیلات ما باید به نیروی متحد و متحزب در محیط کار و زیست تبدیل شود. برای ما صف هواداران و اعضا و کمونیستهای اتمیزه که خود را حکمتیست میدانند اما نمیتواند در سوخت و ساز جامعه و خصوصا طبقه کارگر که میدان اصلی کار ما است٬ جایگاه جدی ندارد. تحزب یک اصل کمونیستی است و این روی آوری باید به تحزب در بالاترین سطح ترجمه شود. تحزب امروز برای ما جمع عددی کسانی که حزب را قبول دارند و به سیاستهای آن قسم میخورند و حتی دور هم جمع شده اند و اسم خود را جمع و کمیته و حوزه و... میدانند، نیست. این شکل تحزبی است که چپ ایران روی خود میگذارند و برای رسیدن به آن تلاش هم میکنند. تحزب برای ما درست نقط مقابل این سنت که گفتم، اتحاد کمونیستهایی است که نه تنها در سیاست که در پراتیک روزمره٬ در محل کار و زندگی خود منشا اتحاد طبقه کارگر و محرومان جامعه هستند٬ که عملا مشکلات و معضلات روزمره زندگی و مبارزه و تلاش آنها برای بهود زندگی روی میزشان است و یک افق روش و کارگری کمونیستی را در مقابل رفقای خود٬ کارگران و فعالین کمونیست در عرصه های مختلف قرار میدهند است. کمونیسمی که در محل کار خود٬ در محله و کارخانه و دانشگاه و... امری عملی ندارد و منشا اتحاد مردم محل٬ کارگران محل کار٬ دختر و پسر آزادیخواه در مراکز تحصیلی برای بهبود زندگی آنها و برای افزایش خودآگاهی و ایجاد همدلی و همبستگی آنها نیست٬ نمیتواند منشا تغیری باشد. لذا و به این اعتبار متحزب کردن و ساختن پایه های حزب در کردستان بر شانه کمونیسهای اجتماعی و با نفوذ صاحب درد که منشا اتحاد در محل کار و زیست خود هستند و خود را در مقابل کل جامعه مسئول میدانند امر ما است. ساختن حزب در شهرهای کردستان به اعتباری که گفتم در دستور دفتر کردستان و کل حزب هست.
یکی از موانع ما در گسترش کمونیسم در این جامعه و ساختن پایه های حزبی با نفوذ٬ حزبی که آدمها و اعضا و کادرهاش نه تنها به اعتبار عقایدشان که به اعتبار نفوذ عملی و اجتماعی و تاثیر آنها در محل کار و زندگی به عنوان معتبرین محل و رهبران مبارزات عملی کارگری شناخته میشوند٬ سنتهای غالب بر چپ کردستان است. اگر بخواهم خلاصه بگویم یکی از موانع ما سنگینی سنتهای غیر کارگری و غیر کمونیستی یک چپ بورژوایی و غیر اجتماعی است که به تحزب نوع ما احتیاجی ندارد. به کمیته کمونیستی در کارخانه و محل زندگیش محتاج نیست و تمام امید خود را به آکسیونیسم سطحی حضور افراد خود در خیابان و اعلام مخالفت با رژیم و بی نقشه ای و بی تاثیری در زندگی مردم دیده است. چپی که تفاوتهای خود را صرفا در عقاید٬ رادیکالیسم خود را در میزان آوانتوریسم و ضدرژیمی گری سطحی٬ و قدرت خود را در جمع کردن هم عقیده ای های خود و ابراز وجودهای چند نفره بدون تاثیر و بدون قدرت و بدور از طبقه اش میبیند. این چپ به نیروی اجتماعی کمونیسم که در میان طبقه کارگر نهفته است و با جلب رهبران عملی و آژیتاتورها و سازماندهنگان کمونیسم آن قابل متحد کردن است٬ کاری ندارد. در کارگر دوستی سطحی این چپ٬ جایگاه کارگر٬ جلب کارگر منفرد به زیر چتر خود و با قبول گروه خود و به عنوان عنصری منفرد در کنار بقیه است. این چپ کارگر را میخواهد که به زیر چتر سازمانش بیاید به عنوان نیروی تقویت کننده و ارابه کش بزرگ شدن سازمانش برای امر خودش.
مسئله به روشنی این است که سنت غالب بر فضای عمومی چپ در این جامعه به کمونیسم مربوط نیست٬ غیر کارگری و غیر اجتماعی است. این سنت بر فعالین ما٬ بر کسانی که به ما هم جلب میشوند سنگینی میکند و در پراتیک روزمره آنها بازتاب می یابد. به همین اعتبار ساختن پایه های حزب ما در شهرهای کردستان بر اساس و بر شانه های یک کمونیسم اجتماعی٬ با نفوذ٬ متحد کنند و جدا ناپذیر از طبقه کارگر و از زندگی و مبارزه و جدال هر روزه آن با بورژوازی و دولت و حاکمیت آن٬ بدون دور انداختن سنت حاکم و نقد عمیق آن و پیش بردن یک پراتیک کاملا متمایز٬ مقدور نیست. ما باید سازمان حزب در کردستان را بسازیم٬ اما این سازمان تنها زمانی به کمونیسم ما مربوط است که عجین با طبقه کارگر٬ عجین و جدا ناپزیر از زندگی و مبارزه آن و عجین با مسائل و مشکلات آن در محل کار و درگیر با مسائل کارگران و زحمتکشان در محل باشد. چنین کاری بدون نقد دائم سنتهای غالب بر چپ ایران٬ بدون نقد کمونیسم ملی در کردستان که کارگر در بهترین حالت نهایتا ابزاری در خدمت "ملتش" و "وطنش" است نیست.
نینا: آینده وضعیت فعلی در کردستان را چگونه می بینید؟
خالد حاج محمدی: آینده کردستان به میزان بسیار بالایی به آینده ایران گره خورده است. تصور آینده کردستان در بلبشوی که در کل خاورمیانه راه افتاده است بسیار سخت است. کل خاورمیانه را به میدان عروج انواع جانوران وحشی و آدمکش تبدیل کرده اند و به کل این جغرافیا خون پاشیده اند. تاثیرات این وضع عموما افزایش ترس و ناامیدی٬ ترس از انقلاب و ترس از آینده و ترس از به میدان آمدن و ترس از دنیای تاریکتری برای آینده است. اینجا طبعا جای پپرداختن به اینها نیست. حزب ما به کرات در مورد اوضاع خاورمیانه و جنگ و جدالی که بشریت را در کل جهان نگران کرده است حرف زده است.
اما در کردستان و آینده این اوضاع٬ به میزان زیادی به نقش کمونیستها در این جامعه و نقش حزب ما و دفتر کردستان آن و صدها و شاید هزاران کمونیستی است که در این جامعه کار و فعالیت میکنند. اگر از جامعه کردستان کمونیسم و نقش حزب ما و همه کمونیستهای آن جامعه را حذف کنید٬ معلوم نیست چه جنگلی در این منطقه ایجاد میشود. اما آنچه ماید امید است٬ افزایش نفوذ و وجود خوشبینی به خط و سیاست و کمونیسمی است که به آن اشاره کردم. مسئله به روشنی این است که زمینه برای کار ما فروان است. دیگران علاوه بر نمایندگی نکردن طبقه کارگر در سیاست و پراتک خود٬ علاوه بر نامربوط شدن هر چه بیشتر به کمونیسم٬ در سردرگمی بسر میبرند. افق روشن و برنامه مستقل و استراتژی مستقل و روشنی ندارند. بخش اعظم چپ ایران و چپی که در کردستان فعالیت دارد٬ سیاست انتطار و در اصل بی سیاستی خود را پشت یک انقلابیگری سطحی و غیر کارگری قایم کرده اند. ظاهرا به امید عروج انقلابی هستند که معلوم نیست از کجا و چگونه بوقوع میپیوند و هر روز دل خوش میکنند که این اتفاق و آن اتفاق باعث ریختن توده های مردم و کنار رفتن جمهوری اسلامی شود و آنها هم از این بن بست رها می یابند. آنها حقایق جامعه٬ توازن نیروها٬ میزان قدرت و آمادگی طبقه کارگر و کمونیسها و میزان نیروی خود را نمیسنجند و فکر میکنند اگر تقی به توقی بخورد حتما سوار ارابه انقلاب توده ها میشوند و به جایی میرسند. سیاستها و جهت غیر واقعی و غیر مارکسیستی آنها و به نتیجه نرسیدن و به وقوع نپیوستن انقلابات هر روزه آنها٬ در میان صفی که امید به آنها بسته بود٬ موج برگشت و سردرگمی ایجاد کرده است. همین حقیقت بازبینی و نگاه دوباره به جهت و سیاست و پراتیک آنها را برای اعضا و سمپاتهای صاحب مسئله آنها ایجاد کرده است. با همه این فاکتورها زمینه برای کار ما و بزرگ شدن ما فراوان است. اما بزرگ شدن ما و افزایش دامنه نفوذ ما٬ رشد تحزب ما در این جامعه و در میان طبقه کارگر در کردستان با سنتی که به آن اشاره کردم٬ کاری جدی٬ زمینی و واقعی و هرکولی از ما میطلبد. این مهم در عین حال به روشنبینی ما٬ به جسارت و هوشیاری و کار نقشمند ما و به تلاش ما برای جا انداختن یک سنت کاری دیگر که به کمونیسم ما به کمونیسم مارکس و به سنت انقلاب کارگری لنین مربوط است بستگی دارد.
١٢ اکتبر ٢٠١٥