چاپ

خالد حاج محمدی: جنگ و جدال جناحهای جمهوری اسلامی وارد دوره جدیدی شده است. ادامه اعتراضات خیابانی خارج از اینڪه جناح حاڪم آن را تحمل نخواهد ڪرد٬ جناح اصلاح طلب هم از آن نگران است. خاصیت مردم در خیابانها و اعتراض آنها بعد از انتخابات و زیر پرچم سبز برای این جناح٬ ابزاری در حل و فصل اختلافات در دورن جمهوری اسلامی٬ اهرم فشاری برای گرفتن بیشترین امتیازات و تحمیل مناسبترین شرایط به جناح خامنه ای احمدی نژاد بود. سوالی ڪه امروز در مقابل این جناح قرار دارد چگونگی حفظ مردم زیر ڪنترل اصلاح طلبان و همزمان مانع فرا رفتن خواست و

مطالبات این مردم از چهار چوب نیازهای جنبش سبز و قوانین جمهوری اسلامی است. در یڪ ڪلام رهبران جنبش سبز میخواهند اعتراض مردم را زیر پرچم خود ڪنترل ڪنند و در خدمت اهداف جناحی خود هدایت ڪنند. میدانند بخش عمده مردمی ڪه تا ڪنون به فراخوانهای آنها به خیابان می آمدند٬  ڪلیت جمهوری اسلامی را نمیخواهند و از زندگی رقت باری ڪه برایشان ساخته اند بیزارند. این مردم را نمیتوان مدت طولانی در خیابانها نگه داشت و آنها را زیر پرچم شاخه ای از همان رژیم ڪنترل ڪرد. همزمان در تلاشند نیروی خود را جمع ڪرده و آنرا سازمان دهند و به صفوف خود شڪل دهند. نشست سه جانبه موسوی٬ ڪروبی و خاتمی در روز دوشنبه ١٥ تیر اساسا تلاشی در این جهت است. تلاش برای آزادی دستگیر شدگان و اعلام جمعی به نمایندگی از ڪروبی و موسوی برای دنبال ڪردن این مسئله و اعتراض به فضای امنیتی ڪه جناح حاڪم جمهوری اسلامی ایجاد ڪرده است به عنوان بخشی از نتایج نشست روز سه شنبه٬ تلاشی برای جلب اعتماد مردم به خود و همزمان ڪم ڪردن دامنه فشار جناح حاڪم بر صف اصلاح طلبان است.

جنبش سبز از دوره دوم خرداد آموخته است و میداند  تسلیم شدن به خامنه ای و یارانش٬ آنها را به تمامی از صحنه خارج خواهد ڪرد و دور بعدی مورد حمله وسیع جناح حاڪم قرار خواهند گرفت و بیش از پیش دستشان از اهرمهای قدرت قطع خواهد شد. لذا تلاش میڪنند خود را برای پیشبرد اختلافات جناحی خود در نظام  جمهوری اسلامی آماده ڪنند.

آنچه در دل جدالهای این دوره موسوی و یارانش با خامنه ای و احمدی نژاد عملا مورد توافق بود٬ خطر مردم است. هر دو جناح میدانند و به این آگاه هستند ڪه اگر مردم امڪان پیدا ڪنند٬ اگر اهرمهای سرکوب  به اندازه ڪافی شل شود و اگر مردم با صف مستقل خود و بدون پرچم سیاه و سبز جناحهای رژیم به خیابان بیایند٬ ڪار جمهوری اسلامی ساخته است. لذا هر دو جناح جمهوری اسلامی به اضافه بخش بزرگی از اپوزیسیون بورژوایی ایران در ممانعت از شڪل گرفتن صف مستقل ڪارگران و مردم آزادیخواه هم پیمانند. احمدی نژاد و خامنه ای همراه ڪل دم و دستگاه سرڪوبشان٬ تلاش میڪنند تهدید خود را بر جامعه بطور جدی حفظ ڪنند. اعدامهای دوره اخیر و خانه گردی و جلو انداختن فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی و تهدیدات مڪرر قبل از ١٨ تیر٬ همین را نشانه گرفته است. میخواهند ڪل جامعه را مرعوب ڪنند. میخواهند مانع هر تحرڪ آزادیخواهانه در این جامعه شوند. سخنرانی احمدی نژاد در سه شنه شب ١٦ تیر و وعده دادن به مردم و تڪرار مڪرر این مسئله ڪه ٤٠ میلیون شرڪت ڪننده در انتخابات خارج از اینڪه به چه ڪسی رای دادند٬ همگی به جمهوری اسلامی و ماندن آن رای دادند و تلاش جدی او جهت  مشروعیت خریدن برای نظام٬ از همین سر است.

اما پروژه حفظ نظام جمهوری اسلامی در این دوره تنها پروژه دو جناح حاڪم نیست. ڪل اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی در این پروژه سهم ادا ڪرده اند. مهم نیست در جناح بندی و جنگ و جدال میان سبزها و سیاهها ڪدام طرف ایستاده اند٬ آنها با جانبداری از جناح اصلاح طلبان و با رفتن زیر پرچم سبز قبل از انتخابات و با تشویق مردم برای رای دادن به موسوی یا ڪروبی٬ و خصوصا بعد از انتخابات و با رفتن زیر پرچم سبز٬ عملا در این جهت پیڪارگرانی خالص و مخلص بودند. یڪی از فاڪتورهائی که در ایندوره به نسبت دوره دوم خرداد تغییر کرده است٬موقعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی است. بعد از انتخابات نه فقط جریاناتی مثل اڪثریت و حزب توده ڪه تاریخا زیر سایه یڪی از جناحهای جمهوری اسلامی رفته اند٬ چپ ناسیونالیست نیز، به بهانه "حضور توده ها" البته با شعارهای مختص خود، با اعلام اینکه انقلاب و قیام توده ها شروع شده و حضور مردم در خیابانها شروع قیام و  انقلاب است و "سوسیالیسم" از آن بیرون خواهد آمد٬ خواسته و یا ناخواسته زیر پرچم اصلاح طلبان سبز رفتند. آنها با دفاع عملی از جنبشی ڪه رهبری آن را طرفداران خمینی و البته از نوع سبز موسوی در دست داشتند٬همین راه را رفتند. مهم نیست نیت چه بوده است. در تاریخ نیت فردی آدمها نقش و جهت سیاسی و پراتیڪ جریانات سیاسی را تعیین نڪرده است. نتایج این تحرڪ در میان اپوزیسیون در خارج ڪشور بسیار دیدنی است. تجمعات مختلف با پرچمهای سبز و شعار "رای من را پس بگیر و اعتراض علیه تقلب" در انتخابات در خارج ڪشور در این مدت٬ قبل از اینڪه بیانگر نور امیدی در جنبش سبز باشد٬ موقعیت و جایگاه زمینی و واقعی این اپوزیسیون را بر ملا ڪرده است. روسای بسیاری از احزاب و جریانات سیاسی در طیف اپوزیسیون بورژوایی از راست ترین تا چپ ترین آنها در این تحرڪات شرڪت ڪردند. اگر در ایران مردم متنفر از جمهوری اسلامی٬ در نبود آلترناتیوی قوی و صاحب نفوذ٬ از سر ناچاری و یا از سر حسابگریهای ساده اینڪه شرڪت در تحرڪات سبز و حضور زیر پرچم آنها در خیابانها٬ تضعیف جناح احمدی نژاد و خامنه ای است و در توازن قوای موجود میان خود و جمهوری اسلامی قائل به ایجاد صف مستقل خود نبودند٬ احزاب سیاسی دیگر نمیتوانند همین استدلال را به خورد مردم دهند. اگر مردم زیر خفقان و فضای پلیسی نتوانستند صفی دیگر شڪل دهند و به نادرست فڪر ڪردند رفتن زیر پرچم سبز تاڪتیڪی در خدمت زدن ڪلیت جمهوری اسلامی است٬ احزاب سیاسی با آگاهی و تجربه ڪافی انتخابشان این بود.

 جریاناتی چون مشروطه خواهان٬ جمهوری خواهان لائیڪ٬ حزب دمڪرات ڪردستان٬ اتحاد فدائیان خلق٬ اڪثریت و حزب توده٬ سازمان زحمتڪشان تا راه ڪارگر و  حزب ڪمونیست ڪارگری ایران٬ همراه با صفی از روشنفڪران بورژوا و مدیایی چون بخش فارسی بی بی سی٬  هر ڪدام با  دلایل خاص خود  زیر چتر جنبش سبز رفتند. اینها با تشویق مردم به شرڪت در تظاهراتهایی ڪه فراخوان دهندگانش حامیان موسوی و ڪروبی بودند٬ عملا مردم را به پیوستن به جنبش سبز تشویق ڪردند.

 این طیف متنوع هر ڪدام با توجیهات خاص خود از اینڪه انقلاب مردمی در جریان است٬ مردم در خیابانند٬ تا اینڪه این جنبش ملی است٬ این جنبش برای دمڪراسی است٬ موسوی و اصلاح طلبان علیه ولایت فقیه هستند و... عملا در این دوره در صف دفاع از جناحی از جمهوری اسلامی ایستادند. بخشی از این نیروها از جمله ٦ جریان ڪه عبارتند از فدائیان اڪثریت٬ حزب دمڪرات جناح مصطفی هجری٬ اتحاد فدائیان خلق ایران٬ شورای موقت  سوسیالیست های ایران٬ شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان لائیڪ و سازمان زحمتڪشان عبدالله مهتدی٬ طی نامه ای به بان ڪی مون نوشته اند٬ "با دستبردن در آراء مردم، محمود احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور از صندوق‌های رای بیرون آوردند"٬ با این استدلال خواهان این هستند ڪه احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور ایران به رسمیت نشناسند. گویا در ٩ دوره مضحڪه انتخاباتی در جمهوری اسلامی٬ سران این رژیم نماینده مردم بوده اند٬ مشروعیت داشته اند و مردم ایران را نمایندگی ڪرده اند. داریوش همایون در این اتفاقات " پیشبرد پیکار مدنی به رهبری طبقه متوسط" را دنبال میڪند٬ مهدی سامع از چریک های فدایی خلق از موسوی پیشی گرفته و میگوید٬ " بر خلاف نظر آقای موسوی که در بیانیه دهم تیرماه اشاره کرده اند یک دعوای خانوادگی نیست و یک دعوای تاریخی برای اجرای حاکمیت ملت و علیه نهادهایی مانند ولایت فقیه است." حسین گنج بخش از اتحاد جمهوری خواهان میگوید٬ " با هم سرنوشت شدن نیروهای مذهبی درون نظام با نیروهای سکولار و آزادیخواه خارج از نظام در خارج از کشور ، این امکان به وجود آمده است که یک شعار مشترک برای همزیستی ملت ایران مطرح شود". البته نیروهای آزادیخواه از نظر آقای گنج بخش همان طیف طرفداران جناحی از جمهوری اسلامی است. آقای خوانساری هم به این نتیجه رسیده است ڪه "تضعیف آقای موسوی  به ضرر همه" است.

بخش اعظم اپوزیسیون در این دوره زیر پرو بال پرچم سبز رفته اند و هر ڪس در این جبش دنبال امیالهای خود است. امر مشترڪ همه اینها خاڪ پاشیدن به چشم مردمی است ڪه از جمهوری اسلامی بیزارند.

این اتفاقات برای ڪارگر و ڪمونیستی ڪه امر خود را انقلاب ڪارگری و رهایی انسان گذاشته است٬ برای صف آزادیخواهی و برابری طلبی ڪه رفتن ڪلیت جمهوری اسلامی برایش قدم اول در راه  ایجاد جامعه ای مرفه و برابر است٬ مطلقا دور از انتظار نبود. ما بارها بی ربطی این صف و نه تنها این بلڪه تضاد منافع اپوزیسیون بورژوایی را با منفعت ڪارگر و مردم محروم را گوشزد ڪرده ایم. اتفاقات دوره اخیر و صف بندیهای آشڪاری ڪه شڪل گرفته است٬ بیش از همیشه اهمیت حضورمستقل جنبش برابری طلبانه مردم ایران زیر پرچم آزادی و برابری را نشان میدهد. صحنه سیاست در جامعه ایران بدون وجود و حضور این صف٬ خارج از اینڪه میان جریانات مختلف پوزیسیون و اپوزیسیون ڪدامشان حاڪم باشند٬ دنیایی وارونه و جامعه ای غیر انسانی خواهد بود ڪه سهم ڪارگر و مردم محروم جز فقر و محرومیت چیزی نخواهد بود. این اوضاع هشداری است به تمام انسانهایی ڪه برابری را امر خود میدانند و حق مردم٬ ڪه رهایی انسان٬ ڪه برابری زن و مرد٬ ڪه آزادی و آسایش را برای ڪل جامعه میخواهند٬ تا صف خود را شڪل دهند و زیر پرچم مستقل خود به میدان بیایند. این بر دوش ڪارگر ڪمونیست و زن و مردم مدرن و آزادیخواه است ڪه صف خود را متحد ڪنند٬ جنبش خود را سازمان دهند و مردم را به صف آزادیخواهی دعوت ڪنند. اگر امیدی در جامعه ایران برای ڪنار گذاشتن جمهوری اسلامی ٬ و برای رهایی انسان باشد٬ پیش شرط آن هوشیاری، اتحاد و تحزب این صف است. در این دوره پرتلاطم حزب حکمتیست در تقابل با کلیت جمهوری اسلامی و جنبش سبز سربرآورده از درون آن، در تقابل با شاخه های راست و چپ جنبش بورژوایی مجیزگو و یا دنباله رو جنبش سبز،  پرچم بنیاد گذاشتن جنبش و صف متفاوت کارگر و انسان آزادیخواه متنفر از جمهوری اسلامی سرمایه را برافراشته است. این صف را باید گسترش داد.

 

١٠ جولای ٢٠٠٩

***