چاپ

مصاحبه کمونیست با خالد حاج محمدی

کمونیستها تاریخا بر فعالیت در محل کار و زندگی طبقه کارگر تاکید کرده اند و این دو به عنوان دو بخش انتگره از فعالیت کمونیستی اسم برده شده است. سالهای اخیر و افزایش دامنه اعتصابات کارگری، از اعتصاب کارگران بافق تا اعتصابات اخیر کارگران فولاد و هفت تپه، اعتصابات کارگران هپکو و آذر آب و کارگران معادن کرمان، پای محلات کارگری و حتی مردم محروم شهرها در حمایت از کارگران به میان کشیده شد. بعلاوه در زمان بروز وقایعی مانند سیل، زلزله ، کرونا و کمک رسانی مردم به همدیگر یک بار دیگر سازماندهی مردم در محلات و اهمیت آن را روی میز هر فعال کمونیست و جدی گذاشت. نشریه کمونیست به همین دلیل جایگاه کار در محلات، چگونگی سازمانیابی، عرصه های مختلف کار، سوالات و گرهگاه های این امر و... را با تعدادی از اعضا کمیته رهبری حزب در میان میگذارد.


کمونیست: به عنوان اولین سوال، جایگاه کار در محلات و اهمیت آن در سیر تحولات سیاسی برای کمونیستها عموما و برای حزب حکمتیست مشخصا در چیست؟ چرا سازماندهی محلی مردم و اهمیت آن بکرات مورد تاکید حزب قرار میگیرد؟

خالد حاج محمدی: اساس کار کمونیستی آگاه گری، متحد کردن و سازمان دادن طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی است. وقتی از طبقه کارگر صحبت میکنیم بحث از یک طبقه اجتماعی در جامعه است که تنها شامل کسانی نیست که در یک رابطه تعریف شده در نظام کاپیتالیستی نیروی کار خود را در مقابل چیزی که دستمزد نام گذاشته اند میفروشند. بحث از یک طبقه اجتماعی است که کل آحاد خانواده کارگری را در بر میگیرد، چه کسی که روزانه در کارخانه و مرکزی تولیدی و... کار میکند و مزد میگیرد و چه کسی که کارش در اصل فراهم کردن شرایط زیست برای فرد مزد بگیر خانواده و پرورش نسل آتی نیروی کار جامعه است. در حقیقت دستمزدی که به هر کارگر پرداخت میشود، حداقلی برای زنده ماندن کارگر و تامین توان و نیروی او برای کارکردن و چرخاندن چرخه تولید و بعلاوه تامین نیروی آتی کارکن جامعه است. کل این پدیده شامل خانواده کارگر است . آمادگی طبقه کارگر و کار کمونیستی در میان این طبقه و سازمان دادن این طبقه به معنای متحد کردن و سازمان دادن این پدیده اجتماعی است.

تاکید بر کار در محلات در حقیقت تاکید بر سازماندهی یک طبقه اجتماعی نه تنها به عنوان کارگرانی که در یک محل و زیر یک سقف کار میکنند، بلکه و بعلاوه متحد کردن و سازماندهی این طبقه در محیط زندگی و محلات کارگری نشین است که ما به عنوان دو بخش انتگره از فعالیت کمونیستی (محل کار و زیست) از آن اسم میبریم.

اجازه بدهید اینجا در جواب سوال شما، چند نکته را بطور خلاصه توضیح بدهم. همچنانکه اشاره کردم ما فعالین و حزب یک انقلاب معین هستیم و نه هر نوع "انقلابی" که به کرات در جهان اتفاق افتاده. هدف و استراتژی ما آماده کردن و سازمان دادن طبقه کارگر برای انقلاب خود یعنی انقلاب کارگری است. این انقلاب زمانی میتواند اتفاق بیافتد که حداقل بخشی قابل ملاحظه از این طبقه، بخشی از فعالین و رهبران کارگری، برای این انقلاب آماده باشند. ما روزانه دهها تحول بزرگ و کوچک را در مقابل خود داریم و شرکت و عدم شرکت ما در این تحولات، سیاست و نوع برخورد ما به عنوان کمونیست به آنها، بر اساس هدف بلند مدت خود و در خدمت آمادگی این طبقه برای این انقلاب معین است.

ما روزانه شاهد هزاران اعتراض بر حق طیف‌های مختلف مردم به روبنای سیاسی جامعه، به تبعیض نژادی و جنسی، به انواع ستمگری، به استبداد و زندان و شکنجه و... هستیم. همه اینها به ما مربوط هستند و عرصه کار ما می باشند. اما در این میدانها ما کمونیستهای طبقه کارگر تنها نیستیم. جنبشهای دیگری، جریانات و اقشار دیگری هم خواهان اصلاحاتی در زمینه های مختلف هستند و در این عرصه ها حضور دارند. بعلاوه اکنون بخش بزرگی از جامعه خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی است، اما این صف یکدست نیست. در صف سرنگونی طلبان از مای کمونیست تا مجاهد و رضا پهلوی و احزاب ناسیونالیست کرد و... حضور دارند. از کارگران تا اقشار خرده بورژوا و حتی بخشی از بورژوازی ناراضی خواهان کنار رفتن جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با یک حکومت بورژوایی دیگر با تفاوتهایی با جمهوری اسلامی هستند. زمانی که بحث انقلاب کارگری به میان بیاید بخش بزرگی از سرنگونی طلبان کنونی و مخالفان جمهوری اسلامی علیه این انقلاب اسلحه بدست میگیرند و به انواع شیوه علیه آن توطئه میچینند و می ایستند. وقتی از آمادگی طبقه کارگر و اهمیت سازماندهی در محل کار و زندگی (محلات) صحبت میکنیم بحث از تامین موقعیتی است که فردا و بعد از سرنگونی نیز این طبقه به عنوان یک طبقه بتواند در مقابل دشمنانش از خود و از منافع خود دفاع کند. لذا آمادگی و سازماندهی طبقه کارگر امری حیاتی است که بدون آن چنین انقلابی محال است.

نکته بعدی اینکه وقتی از طبقه کارگر و نقش آن در چنین انقلابی صحبت میکنیم، محور و هسته آن پرولتاریای صنعتی است. طبقه‌ای و آن بخشی از طبقه ما که قدرت و توان از کار انداختن کل جامعه بورژوایی را دارد. اولویت اصلی، تمرکز بر این نقطه قدرت پایه ای جنبش ما است. لذا و به این اعتبار وقتی از کار در محیط زیست صحبت میکنیم، اولویت و تمرکز کار ما بر محلات کارگر نشین است. محلات کارگر نشین یا تمرکز بر محل زیست کارگر صنعتی الزاما محلات حاشیه شهر ها و کار در میان محرومین نیست. کارگر صنعتی از نظر سطح درآمد و زندگی از کارگر بیکار، مردم زحمتکش و فقیر و بی بضاعت، کارگر فصلی، کارگر کشاورزی و حتی بخشی از معلم و... وضع بهتری دارد. کارگر صنعتی معمولا بخشی از فقرای جامعه نیست. محور انقلاب کارگری و هسته توانمند آن فقرا نیستند، بلکه آن بخش از طبقه کارگر است که چرخ تولید در مهمترین مراکز صنعتی، تولیدی و خدماتی را میچرخاند و اگر تصمیم بگیرند و از کار دست بکشند کل جامعه با ارتش، سپاه ، مراکز اطلاعاتی و دولت آن در گل می نشیند. تاکید ما و اولویت کار در میان پرولتاریای صنعتی چه در محیط کار و چه در محل زندگی بر این اساس است. اینجا بحثم اولویت است و در این تردیدی نیست کل این طبقه با شاغل و بیکار و خانواده های آنها موضوع کار کمونیستی ما است.

نکته بعدی اینکه اکنون بر خلاف ٥٠ سال قبل، شهرهای اصلی همگی به محلات پولدار نشین و کارگر نشین و اقشار میانی تقسیم شده اند. محلات کارگر نشین و اقشار کم درآمد تقریبا در بخش اعظم شهرها و خصوصا شهرهای بزرگ از صاحبان سرمایه و مقامات دولتی جدا هستند و تفکیک شده اند.

وقتی از انقلاب کارگری صحبت میکنیم از انقلابی حرف میزنیم که بدون سازمان و نقشه و اتحاد جدی و حزب سیاسی با نفوذ در میان طبقه کارگر، اتفاق نخواهد افتاد. جمهوری اسلامی و یا هر حکومتی ممکن است در ادامه اعتراضات توده ای سرنگون شوند. حکومت پهلوی با انقلاب توده ای و همه با هم ٥٧ سرنگون شد. حکومت صدام حسین با حمله امریکا ساقط شد. حسنی مبارک در اثر اعتراضات توده ای و طی مدتی کنار رفت، تونس به همین صورت و دهها مورد از این اتفاقات. در اروپای شرقی و بعد از سقوط شوروی با دهها تحرک توده ای، عقب مانده و با فضای ناسیونالیستی و دخالت احزاب و جریانات دست راستی و....، به نام پیروزی بازار آزاد و دمکراسی و... حکام را پایین کشیدند و حتی در یک مورد هم شاهد تغییری به نفع طبقه کارگردر این کشورها نبودیم. بعلاوه در بسیاری از این کشورها حاکمین جدید به مراتب از قبلی ها ضد کارگر تر و استثمارگر تر بودند. بهر صورت سرنگونی به اشکال مختلف از جمله با کودتای جناحی از حاکمیت علیه جناح دیگر و به اشکال مختلف شکل میگیرد. بنا به همه این دلایل ما خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی به شیوه معینی هستیم، خواهان نوعی از سرنگونی هستیم که در نتیجه آن موقعیت طبقه کارگر بهبود یافته و این طبقه در موقعیت بهتری برای انقلاب کارگری قرار بگیرد. بعلاوه روشن است که حکومت کارگری با همه انقلابات دیگر فرق دارد. حقیقتا بخشی از این به اصطلاح انقلابات فوق، سراپا ارتجاعی بوده اند، ضد کارگری و ضد تمدن و ضد انسانی بوده اند و بخشی از انقلابیون آن نوع انقلابات علیه انقلاب کارگری در کنار هر ارتجاعی خواهند ایستاد. تاکید می کنم که در مقابل انقلاب کارگری، بورژوازی و احزاب و جریاناتش تا آخر علیه آن، همچون جنگ مرگ و زندگی مقاومت خواهند کرد، و طبقه کارگر بدون سازمان، امکان مقابله و پیروزی، و حتی بعد از پیروزی، نگهداشتن قدرت را نخواهد داشت. زمانیکه اعتراضات ٥٧ جدی شد، بورژوازی ایران برای نجات جامعه بورژوایی، بالاخره از خیر شاه گذشت و به جمهوری اسلامی رضایت داد تا دستگاه و سیستم بورژوایی ماندگار شود. لذا حزب و جریانی که میخواهد نه تنها در سرنگونی جمهوری اسلامی نقشی داشته باشد، بلکه از دل این واقعه موقعیت خود و جنبش سوسیالیستی را برای انقلاب کارگری بهبود بخشد، باید تلاش کند تا طبقه خود چه در مراکز کاری چه در محلات کارگر نشین هر چه متحدتر وارد این دوره ها شود.

علاوه بر مراکز کار و تولید، محلات جای اتحاد کارگری است، جای متحد کردن مردم کارگر و زحمتکش و اقشار محروم جامعه است که حول پرچم سوسیالیستی طبقه کارگر و حول این طبقه جمع میشوند و زیر پرچمش می آیند. جمعیت وسیعی از طبقه کارگر و اقشار محروم جامعه در محلات کارگری نشین زندگی میکنند و متحد کردن آنها در محل، نیروی عظیمی است که میتواند سازمان و رهبری پیدا کند. لذا تاکید حزب ما بر کار در محلات کارگری تاکید بر اتحاد کل جنبش و طبقه ما، تاکید بر جمع کردن بیشترین نیرو و سازماندهی آن زیر پرچم رهایی سوسیالیستی جامعه است. بی شک قدم اول برای این رهایی سرنگونی جمهوری اسلامی است و اما باید برای سرنگونی جمهوری اسلامی هم آماده بود، نیرو سازمان داد و قدرت بود تا بعد از آن سر کارگر بی کلاه نماند و این طبقه در موقعیت بهتری برای انجام انقلاب سوسیالیستی قرار بگیرد.

کمونیست: سازماندهی در محیط زیست و نقش محلات را شما تاکید میکنید. اما سوال این است حول چه؟ اتحاد مردمی که در یک محیط زندگی میکنند و هر کس در جایی کار و شغلی دارد و یا خانواده های آنها زیر کدام چتر و در کدام ظرف میتوانند سازمان پیدا کنند، متحد شوند و چگونه؟

خالد حاج محمدی: ابتدا بگویم محلات و سازماندهی در محل زیست عرصه های وسیعی را میتواند بپوشاند و میدانهای متنوعی برای فعالیت کمونیستی و ایجاد اتحاد و همبستگی مردم محل است. اینجا مختصرا نکاتی را بیان میکنم. وقتی از طبقه کارگر و محل زیست این طبقه صحبت میکنیم، اگر آنها در محل کار با کارفرما و دولت بر سر دستمزد و بهبود شرایط کار، بیمه، بهداشت و ایاب و ذهاب و حق اعتصاب و تشکل و حقوق معوقه، علیه اخراج و زندان و... در جدالند، در محلات هم بخشی از همان معضلات را دارند. قطعا محله عین محیط کار نیست و سازمانیابی مردم به اندازه محل کار سرراست نیست. اما خانواده کارگری و اقشار محروم جامعه در محل زندگی هم روزانه برای بهبود و معیشت خود، برای رفاه و آزادی و امنیت خود در جدالند. کارگران در محلات کارگری علاوه بر مشکلات آب و برق محل، مدرسه و بهداشت و درمانگاه تا دکتر و درمان و گرانی و فقر و اعتیاد، با زن ستیزی و فرهنگ ارتجاعی و غیره که روزانه در جامعه پمپاژ میشود، و مردم و از جمله طبقه کارگر را از نظر فکری فاسد میکند تا انواع نفاق هایی که به نام مذهب و قومیت و... ایجاد میکنند و هزار و یک مسئله دیگر نیز درگیرند. مبارزه برای بهبود زندگی و تامین حداقل‌هایی که بشود مانند انسان زندگی کرد، یک پایش تامین بهبود در همه این زمینه ها است که محلات یک میدان جدی آن است. مردم محل و خصوصا کسانی که مشکل معیشت و آزادی و امنیت در همه ابعاد آن شاملشان میشود، که خانواده های کارگری و طبقه کارگر پای ثابت آن است، در مبارزه و تلاش مردم محله معنی پیدا میکند.

باید توجه داشت، مردم محلات همدیگر را میشناسند، کارگری که در محل کار همراه با هم طبقه ای های خود زیر یک سقف و شرایط کاری است و نفرت از سرمایه و شرایط زندگی و اعتراض به بردگی به عنوان امر مشترک آنها است، در محلات هم با این مشکلات همراه همکاران خود و بقیه مردم محل امر مشترکی دارند. مردم در محل هم مانند محل کار انواع روابط و معاشرت و سازمانیابی محلی را حداقل در شکل ابتدایی آن دارند. در شادی و مرگ هم با هم هستند، با هم در انواع محافل خانوادگی و دوستی و... تنیده شده اند و با بقیه نوعی اتحاد و روابط در هم تنیده دارند. رهبر کارگری و کمونیست های واقعی در این مناسبات و در این محافل و دوستی و روابط جوش خورده اند، مورد اعتماد و مورد مراجعه اند. رهبر کارگری و کمونیست با اتوریته در محل هم محمل نزدیکی طیفی از کارگران و اقشار زحمتکش، زن و جوان آزادیخواه و پیشرو است. در هر محله ای از جنبشهای ارتجاعی تا کارگری و کمونیستی، افراد و عناصر خود را دارند که هر کدام مورد اعتماد و در محافلی فعال و سخنگوی بخشی هستند. یکی با آخوند و دستگاه سرکوب و جریانات مذهبی و قومی و عقب مانده و دیگری با افراد و خانواده های آزادیخواه، معترض و حق طلب و متمدن، روابط و فعالیتهای معینی دارند. فضای محلات بر اساس اینکه کدام یک از آنها نفوذ و اعتبار بیشتر دارند و فعال و بر محیط تسلط و نیروی بیشتری دارند، تعیین میشود. میخواهم بگویم هر کدام از آنها رنگ خود را به فضای محل و مردم محل خواهند زد و هر کدام پاتوقها و کانونهای خود را دارند. یکی مساجد و انواع مراکز مذهبی و دولتی و نیمه دولتی را دارد و یکی هم انواع محافل خانوادگی و جمعها و حتی امروز نهادهای مختلف برای دفاع از حق زن و کودک و معیشت و.. . خود را سازمان میدهد. محلات در عین حال محل جدال اینها هم هست.

کار در محله همچنانکه اشاره کردم عرصه های متنوع را در بر میگیرد. از تلاش برای تامین زندگی بهتر و رفع مشکلات و کمبودهای محله از آب و برق تا بهداشت و ... تا فرهنگ و فضای محل و مسئله زن و کودک و کتابخانه محل و انواع فعالیتهای سیاسی و فرهنگی، ادبی، تفریحی و... را شامل میشود. کار در محلات بستگی به امکانات فعال کمونیست، رفتن در این کانونها و جمع ها و یا شکل دادن به آنها و متحد کردن خانواده کارگری و مردم محروم در اشکال مختلف و سعی در ارتقا آنها است. به میزانی که کمونیستها در هر محله ای نیرو جمع کرده باشند و آدمهای خوشنام و معتبر و دلسوز مردم محل را با خود همراه کرده باشند، امکان اتحاد وسیعتر و اشکال بزرگتر و پایدارتر از سازمان محلی طبقه کارگر و اقشار محروم را فراهم میکنند.

توجه کنید تا کنون هزاران اعتراض در محلات بر سر مسائل مختلف و مقابله با گرانی، عدم امکانات زیستی، فشار پلیسی، فضای مرد سالار و فشار به زنان و جوانان، فقر، تا عوارض شهرداری و... شکل گرفته است. سازماندهی مردم محل و ایجاد اتحاد در میان آنها، این مبارزات را از حالت اعتراضات خودجوش و بی سازمان و رهبری و بی نقشه خارج میکند و صاحب رهبری محلی و شبکه ای از فعالین و جمع و کمیته ها و محافل موثر و سازمانیافته خود میکند.

تامین رهبری محلی در مبارزات مردم محل و اتحاد خانواده های کارگری و بخش محروم جامعه در محلات حول این مسائل، در گرو جمع کردن و متحد و سازمان دادن عناصر پیشرو و معتمدین رادیکال محل است. این امر در گرو جمع کردن فعالین کمونیست محل، کارگر و رهبر کارگری در محل، زن و جوان با اتوریته و آگاه محل به عنوان پایه فعالیت کمونیستی و مبارزاتی در محل است.

مسئله دیگر اینکه محلات کارگر نشین به اشکال مختلف به مراکز کارگری وصل هستند. سازمانیابی در محلات و کارخانه و محل کار، روی هم تاثیر مستقیم دارند و به هم وصل هستند و اینرا در تجربیات مبارزات کارگری و اعتراضات در محلات بکرات شاهد بوده ایم. اعتصاب کارگران معادن بافق به همیاری و حمایتهای خانواده های کارگری و مردم آزادیخواه شهر بافق متکی بود. فضای عمومی شهر و اکثریت بزرگی از مردم بافق حامی کارگران اعتصابی بودند و عملا شریک بودند. کارگران بافق علاوه بر مطالبات خود در معادن، خواهان یکسری تسهیلات برای مردم شهر بافق و از جمله خود و خانواده هایشان بودند. اعتراضات یکی دو سال اخیر کارگران گروه ملی فولاد و شرکت نیشکر هفت تپه، متکی به حمایتهای وسیع مردم اهواز و شوش و... بود. شهر شوش حامی جدی کارگران اعتصابی هفت تپه بود و رهبران هفت تپه معتبر ترین و مورد اعتماد ترین شخصیتهای شهرند. اعتراضات کارگران هپکو و آذر آب در اراک مورد حمایت خانواده های کارگری و طیف وسیعی از مردم زحمتکش و محروم در شهر اراک بود. اینکه این حمایتها و پیوستگی ها چقدر سازمانیافه بود یا نه، بحث دیگری است و این درست بستگی به میزان سازمانیافتگی کارگران و اقشار زحمتکش در محلات دارد. از این نمونه های بسیار فراوانند. مبارزات کارگری در آمریکا یک پای جدی آن در محلات بود. اعتصاب معدنچیان بریتانیا با همه عظمت آن، یک پایه اصلی آن شهرهای کارگر نشین و خانواده های کارگران معدن و طیفهای مختلف از کارگران و مردم محروم در منطقه به عنوان حامی اعتصابات معدن بود. اینها و سازمانیافتگی آن، موقعیت طبقه کارگر و قدرت آنرا در مراکز کار و همزمان در محلات را چند برابر میکند. آما آنچه این قدرت را یک کاسه و اساسا این قدرت را تامین میکند سازمان یافتگی است هم در محل کار و هم در محلات.


کمونیست: شما به اهمیت و جایگاه کار در محلات و همزمان اهمیت آن بر مبارزات کارگری در محل کار و رابطه مستقیم این دو اشاره کردید. حال میخواهیم در مورد اشکال سازمانی این فعالیتها هم بپرسم. در چه اشکالی کارگران و خانواده های آنان مشخصا و مردم زحمتکش محل سازمان پیدا میکنند یا میتوانند پیدا کنند؟

خالد حاج محمدی: ابتدا اشاره کنم که در سطح عمومی دو سطح از سازمان و فعالیت از جمله در محلات را باید از هم تفکیک کرد. یکی فعالیت علنی و مبارزاتی است که بر سر این یا آن مسئله معین اتفاق می افتد و همزمان سازماندهی توده ای در قالبهای معینی است که اشاره خواهم کرد. و دیگری سازمان کمونیستی و حزبی و رابطه آن با این کار علنی و سازمانیابی توده ای و بلعکس است.

در مورد مبارزات توده ای و سازمانیابی توده ای که بکرات در همه سطوح شاهدش بوده و هستیم، این مبارزه ای علنی است. اعتراض به دولت، به شهرداری، فرمانداری و هر خواست و مطالبه ای از ارگانهای حاکمیت در سطح شهر یا در محله، کاری است علنی. این بخش از کار مثل هزاران مبارزه تا کنونی از مبارزات کارگری، معلمین، دانشگاه، مردم در محلات و... کاری است علنی و در دیکتاتوری ترین حاکمیتهای نیز پذیرفتنی و از نظر جامعه کاملا قابل دفاع و مشروع است. هیچ رهبر کارگری نمیتواند در خفا، بدون حضور مستقیم در صفوف این طبقه اعتراض و اعتصاب کارگری را هدایت و یا به نام نماینده و سخنگوی آنها با کارفرما و این و آن ارگان دولتی سخن بگوید. در این مبارزات و از جمله در اعتراضات مردم زحمتکش در محلات، رهبری مستقیم، علنی و با حضور در اعتراض و در صف اول آن است. فعال کارگری یا نماینده مردم در محله ای و در اعتراضی مثلا برای تامین آب محل و...، خود حضور دارد و در مقابل دولت و نمایندگان آن در لحظه جواب میدهد و صف کارگران و یا مردم را منسجم میکند، آژیتاسیون میکند، پیشروی و عقب نشینی میکند و این قطعا علنی است.

سازمانیابی توده ای در این میدان هم باز امری علنی است. کارگران عموما و یا مردم در محله ای در هر سطحی و بر اساس توازن قوا در جامعه بصورت علنی به نام شورا یا سندیکای کارگران فلان فابریک، کانون بازنشستگان، یا شورای مردم فلان محله، هیئت نمایندگان فلان اعتراض در محله و انواع انجمن و کانونهای زنان، کودکان، جوانان و... سازمان پیدا میکنند. چنین سازمانیابی ای قطعا علنی است و گاها رسمی است و حاکمیت هم در توازنی مجبور میشود آنها را برسمیت بشناسد و گاها هم مردم اعلام میکنند و دو فاکتو تحمیل میکنند بدون اینکه از کسی و ارگانی مجوز کسب کرده باشند.

اشکال این سازمانیابی بستگی به موضوع کار و نوع فعالیت و همزمان بستگی به توازن قوا دارد. مثلا اگر قرار است مردم در یک محله کارگر نشینی سازمان پیدا کنند، در چنین شرایطی ظرفی که ما تعریف کرده ایم، شوراهای مردمی در محل است. شوراهایی که متکی به جمع شدن هر چند وقت مردم محل و توافق بر امورات محل و اتخاذ تصمیمات مشترک و نهایتا دنبال کردن آن از کانال نمایندگان مستقیم آنها است. در شرایطی که توازن قوا این اجازه را ندهد آنوقت اشکال مبتدی تری مانند نمایندگان مردم محل در هر اعتراض و مبارزه به عنوان طرف حساب از جانب مردم محل یا اعتراض مد نظر و تجمع معین با ارگانهای دولتی یک راه است. همچنانکه گفتم انواع فعالیتهای در محل میتواند سازمان یابد، از انجمنهای حقوق زنان، انجمنهای فرهنگی، نهادهای دفاع از حقوق کودکان، گروههای کوهنوردی، جمعهای مطالعاتی و کتابخوانی، گروههای ورزشی، تا اشکال دیگری که بتوان بخشی از مردم را حول آن جمع کرد و به هم نزدیک کرد. در بسیاری از محلات کارگر نشینی صندوقهای همبستگی در حال حاضر موجودند. در بسیاری از اعتصابات کارگری صندوقهای کمک به اعتصاب در محلات شکل گرفته است و نه تنها خانواده های کارگری بلکه و بعلاوه شهروندان شرافتمندی که که امکاناتی دارند، به آنها کمک کرده اند. در همین دوره اخیر، برای نجات جان مردم و سازمان دادن کمک به همدیگر و مقابله با کرونا، انواع نهادهای مردمی، کمیته های مبارزه با کرونا در همین دوره در بسیار از شهرهای ایران از خوزستان تا شمال و کردستان شکل گرفت. در طی زلزله ها، انواع جمع ها و گروههای مستقل از دولت برای کمک رسانی به مردم زلزله زده شکل گرفت. همه اینها اشکالی از سازمانیابی هستند و علنی کار میکنند و میتوانند کار کنند. این فعالیتهای در هر محله ای شکل بگیرد و به هر میزان در اشکال توده ای تر شکل بگیرد، قدرت مردم محل برای تامین مطالبات خود از حاکمیت بیشتر است، همبستگی و همیاری در محل بیشتر است. مقابله با مصائب و مشکلات مردم محل آسانتر است. فضای محله قابل تحمل تر و متمدنانه تر است. آزادی زن و جوان و سیمای کل محل، انسانی تر و ارتجاع و کهنه پرستی از هر نوع آن ضعیف تر است.

هسته اصلی و مخفی در این فعالیتهای جمعهای کمونیستی است که به عنوان ستون فقرات اتحاد در محل و به عنوان جمعهایی که تلاش میکنند این فعالیتها را شکل بدهند، افقی انسانی بر آنها حاکم کنند، بهترین و فعالترین و با اتوریته ترینها را به خود جلب کنند و در حزب کمونیستی و یا جمعها و کمیته های کمونیستی خود سازمان دهند، میباشد. جمعها و محافل کمونیستی که مستقل از اینکه حزبی هستند یا نه، اما افق آنها انقلاب کارگری است. این جمعها محور اصلی بسیاری کارها و اتحادها از مخفی تا علنی هستند و عامل پایداری اتحاد مردم کارگر و زحمتکش محل اند. اینها سلولها و هسته های کمونیستی، حوزه ها و کمیته های حزبی در محل اند و قطعا این بخش از کار و این حوزه و کمیته ها تماما مخفی هستند. بهر صورت تفکیک این دو بخش در سازمانیابی چه در محلات و چه در سطح شهر و هر کارخانه و دانشگاه و غیره ای مهم است. تلفیق کار مخفی و علنی در حقیقت اینجا معنی روشنی پیدا میکند. عضو کمیته کمونیستی که در یک محل کار میکند و یا عضو حزب کمونیستی که همراه جمع حزبی و رفقای کمونیست خود به شکل تحزب یافته فعالیت کمونیستی میکنند، در عین حال در دل اعتصاب کارگری، در نهاد زنان محله، در شورای مردمی محل، در اعتراض مردم محل برای مطالبات مختلف خود، به عنوان نماینده و سخنگوی مردم، به عنوان رهبر اعتراض آنها، به عنوان فرد و شهروند با اتوریته در گروههای فرهنگی، هنری، ورزشی علنا حضور دارد.
 

کمونیست: شما به شوراهای مردمی در محل به عنوان جواب به سازمانیابی مردم محل اشاره کردید و در کنار آن به انواع اشکال سازمانیابی توده ای مانند کانونها و انجمن ها اشاره کردید. در مورد چنین شوراهایی سوال این است جایگاه و نقش آنها در پروسه سرنگونی و یا بعد از آن چه میتواند باشد؟

خالد حاج محمدی: طبقه کارگر اگر بخواهد به عنوان یک طبقه با پرچم مستقل و افق و آرمان خود در تحولات آتی و در پروسه سرنگونی شرکت کند، در چنین شرایطی محتاج است نیروی خود را سازمان دهد که به آن پرداختم. دخالت طبقه کارگر در پروسه سرنگونی و بعد از سر نگونی در جدال اصلی که میان سرنگونی طلبان اتفاق می افتد، بدون سازمان و حزب خود نتیجه ای جز کنار زدن این طبقه و به قدرت رسیدن جریانات بورژوایی نخواهد داشت. هیچ کس دودستی قدرت را به کارگر نمیدهد و علیه تلاش این طبقه و حزبش برای کسب قدرت شمشیر خواهند کشید. قدرت طبقه کارگر و مردم محروم در اتحاد آنها است. ظرف این اتحاد در محلات و در بعد همه گیر شوراهای مردمی است.

شوراها ابزار دخالت مردم محل در سرنوشت خود است. ابزار کنترل محلات و دخالت مردم در همه امورات از رفاهی و بهداشتی تا امنیتی و فرهنگی و.... است. اینها نطفه های حاکمیت توده ای در فردای سرنگونی، نطفه ها و پایه های اولیه در دست گرفتن قدرت هستند و اینجور باید نگاهشان کرد و با این افق باید سازمان داد. توجه داشته باشید که شرکت متحد کارگران و مردم زحمتکش و خانواده های کارگری در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی از کانال تشکلهای توده ای طبقه کارگر در محل کار مانند شوراهای کارگری و یا سندیکا و اتحادیه و غیر است و در محلات شورای محل و همزمان حزب کمونیستی است. اینها بازوهای تضمین دخالت این طبقه و مردم محروم در پروسه سرنگونی و ابزار اعمال اراده طبقه کارگر و مردم بعد از سرنگونی است.

گفتم هیچ نیرویی قدرت را تقدیم طبقه کارگر و مردم زحمتکش نمیکند. همه احزاب و جریانات موجود بورژوایی و آنهای که بعدا و در سیر تحولات آتی از ترکیبی از اینها شکل میگیرند و یا جریانات دیگری که ممکن است عروج کنند، هر کدام راهها و سنتهای خود را برای قدرتگیری دارند. یک چیز مسلم است و آن مقابله همه اینها با قدرتگیری و دخالت مردم محروم عموما و طبقه کارگر مشخصا است. یکی به آمریکا متکی است، یکی متحد عربستان، یکی اسرائیل و دیگری متحد ترکیه و ... است و همه پول دارند، امکانات دارند، اسلحه دارند، میتوانند نیرو اجیر کنند، بخشا تجربه حاکمیت و سرکوب مردم را دارند و در روز موعد به عنوان کدخدای مردم علیه آنها دست بکار میشوند.

در دوره قیام جریانات اسلامی با اتکا به مساجد نیروی خود را متحد میکردند و در قیام ٥٧ سازمانیافته تر شرکت کردند. در دل همان قیام و بعد از آن فوری در هر محله ای مساجد را به محل اعمال قدرت خود و کنترل امورات محل تبدیل کردند. کمیته های اسلامی را سازمان دادند و هسته های مسلح خود را به نام پاسبانان انقلاب در همه محلات اعلام و فوری به عنوان صاحب محله و در سطح وسیعتر شهر و...ظاهر شدند. اینها نطفه های اولیه قدرت گیری ارتجاع اسلامی بودند و به مرور قدرت گرفتند و بقیه از چپ تا کمونیست تا شورا و اتحادیه کارگری و تا سازمانها و احزاب مخالف خود را حاشیه ای کردند. شوراهای محلات ما ارگانهای قدرتگیری پایین است که از همین امروز باید بر اساس توازن قوا شکل بگیرند و به مرور نیرو جمع کنند و اتحاد خانواده های کارگری و اقشار محرم را تامین کنند.

اکنون و در دوره ما حتی مانند قیام ٥٧ نیست. جمهوری اسلامی حتی اگر هم سرنگون شود و بستگی به نوع سرنگونی و قدرت ما کمونیستها و طبقه کارگر و موقعیت ما، اگر امکان پیدا کنند در اشکال مختلف و با اتکا به ناآگاهی مردم، خرافات میان مردم، با تکه بر مذهب و قومیت و...، با اتکا به پول و امکانات و از جمله اسلحه و... که در اختیار دارند، نیروهای ضد انقلاب خود را سازمان میدهند و و با هر نیروی مدعی و آزادیخواه مقابله خواهند کرد. هر آخوندی ممکن است دارودسته ای را شکل دهد که امنیت مردم را به خطر اندازد. ترور کنند، در صف اعتراض مردم نارنجک منفجر کنند، دست به چاقو کشی و جنایت بزنند. بعلاوه اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم یک پدیده است که ما در میان آنها از جریانات الترا راست و ضد کمونیست ایرانی داریم تا مجاهد، گروههای قومی و باندهای مافیایی. اینها را چگونه خنثی خواهیم کرد؟

شوراهای مردمی هر جا شکل بگیرد و بستگی به نقشی که فعالین کمونیست و آزادیخواه در آنها دارند، بستگی به هوشیاری و توان و اتوریته آنها و این شورها، محلات را کنترول میکنند، امنیت محله را به عهده میگیرند، هر وقت ضرورت پیدا کند واحدهای مسلح و قدرت دفاع خود را سازمان میدهند.
 

کمونیست: موانع این کارها چه هستند و چگونه آنرا میتوان خنثی کرد؟ برای نمونه مشکلات ا منیتی و پلیسی، عقب ماندگی مردم و نقش افکار ارتجاعی و...، اینها چگونه خنثی خواهند شد؟

خالد حاج محمدی: قطعا در مبارزه در محل مانند مبارزات در محیط کار، در دانشگاه، در مراکز اداری و فرهنگی و... موانع و مشکلات فراوانی وجود دارند و باید آنها را خنثی کرد. یکی از این موانع استبداد سیاسی و پلیس و امنیت است. در این مورد تا جایی که به فعالین کمونیست برگردد، باید علاوه بر اینکه جمعهای متحزب کمونیستی از چشم پلیس دور بمانند و نشستها و جلسات آنها، روابط و آمد و رفتها به مقدار زیادی پوشش طبیعی و قابل دفاع داشته باشد، اصل حداقل اطلاعات هم یک پدیده جدی است. هر کس باید به اندازه ای اطلاعات داشته باشد که بدلیل موضوع کارش به آن احتیاج دارد که ما اینها را در بحثهای مختلف دیگری هم طرح و توضیح داده ایم. کلا باید پاکسازی محل زندگی و دقت در ارتباطات و... مد نظر باشد. بطور قطع هر جا جمعی کمونیست شروع به فعالیتی اجتماعی میکنند، سر و کله پلیس هم پیدا خواهد شد، حساس خواهند شد و فعالین کمونیست را زیر نظر خواهند داشت. همزمان شناخت مبارزه با پلیس و شناخت شگردها، تاکتیکها و... پدیده ای جدی است.

یک رکن دیگر امنیت از طریق تضمین یک دایره توده گیر برای فعالیت کمونیستی و وجود هاله ای از خانواده ها، انسانهای کارگر و شرافتمند حول جمع و کمیته و فعالین کمونیست است. دستگیری کسی که محبوب مردم یک محله و یا یک مرکز کارگری است چندان ساده نیست. دفاع از رهبران محله و کمونیستهای محل باید اصلی جاافتاده در مبارزه ما باشد. تردیدی نیست که دفاع از کسی که به جرم نمایندگی چند هزار نفر دریک محله دستگیر شده تا کسی که صرفا رابطه او با حزب کمونیستی فاش شده، متفاوت است. در اولی، جمع شدن مردم محله و دفاع کردن از رفیق و همکار و نماینده خود بسیار ساده تر از دومی است. لذا به هر میزان فعالیت کمونیستی توده ای باشد و فعال کمونیست شناخته شده تر و محبوب تر و سخنگوی مردم محل باشد، امنیت او نیز بدرجه ای بیشتر تامین میشود.

بهر صورت همانطور که گفتم، فعالیت کمونیستی چیزی نیست که به جامعه و محیط و طبقه کارگر وصل نباشد. کمونیسم ایده و افکار جمعهای خوش فکر و نامربوط به جامعه و به طبقه کارگر نیست. کمونیستها بخشی از طبقه کارگر و گرایشی در خود طبقه کارگر اند که منافع عمومی کل این طبقه را نمایندگی میکنند. کمونیستها خوشنامترین، معتبر ترین، دلسوزترین، اجتماعی ترین و همزمان روشن ترین و با افق ترین انسان های محل کار و محلات زندگی طبقه کارگرند. آنها کسانی هستند که چشم و گوش بقیه را به منافعشان، به استثمار نظام کاپیتالیستی، به فرهنگ متمدن، به فعالیت جمعی و کمونیستی، به انقلاب و انقلاب کارگری و به اهمیت اتحاد کارگری در همه جا باز میکنند و در این راه تلاش میکنند. به این اعتبار جمع کمونیستی که به این فعالیتها مربوط نیست و هاله ای از آدمهای خوشنام و فعال را حول خود ندارد، حتما ایراد دارد و در جا می زند. وگرنه هر جا فعالیت کمونیستی انجام گیرد،‌ هر جا کمیته کمونیستی و جمع کمونیست کار میکند، بازتاب اجتماعی آن، در اتحاد کارگر و خانواده های کارگری، در اتحاد و نزدیکی مردم محل، در شکل گیری نهادهای مختلف و در فعالیتهای مختلف در محل و فرهنگ و مناسبات مدرنتر در محل، و در عین حال در تنگ شدن فضای محله بر ارتجاع، بر نفاق افکنان قومی و مذهبی و..، بر فضای مرد سالارانه و عقب مانده، خود را نشان میدهد. بهر صورت دستگیری چنین آدمهایی، برای حاکمیت ساده نیست و حسام مردم محل و اعتراضات آنها و دفاع آنها از فرد دسگیر شده یک پدیده جدی است. قطعا دستگیری و زندان پدیده ای است که اتفاق می افتد و اگر اتفاق بیفتد بلاخره زندان هم یک میدان مبارزه است، اما نفوذ اجتماعی و.. نیز موانعی برای حکام ایجاد میکند.

در مورد عقب ماندگی مردم و فضای محلات و.. نیز نکاتی را اشاره کنم. مسلما فرهنگ حاکم بر هر جامعه ای فرهنگ طبقه حاکم است. نه تنها در ایران که در سطح جهان تبلیغات بسیار وسیعی از جوانب مختلف و در ابعادی باور نکردی، برای ابدی قلمداد کردن مناسبات نابرابرانه کنونی توسط دول حاکم انجام میشود. تبلیغات جمهوری اسلامی و کلا بورژوازی ایران و کار سیاسی آنها برای مهندسی کردن افکار و شکل دادن به باور مردم چندین برابر استبداد سیاسی روی جامعه و شکل دادن به افکار و باورهای آنها تاثیر دارد. تبلیغات اسلامی، وطن پرستی و ناسیونالیسم، ملیت و ارق ملی، قوم پرستی و مرد سالاری و... همگی گوشه ها و زوایای این کار است. طبقه کارگر روزانه زیر ضرب این تبلیغات است و باور و افکارش بطور اتوماتیک و روزانه مورد هجوم طبقه حاکمه است. وقتی بحث از ناآمادگی طبقه کارگر برای انقلاب کارگری میشود، پایه اصلی و اساسی آن، توهمات و باورها و خرافاتی است که به خوردش داده اند. انشقاق در صفوف طبقه کارگر و تقسیمات قومی، مذهبی، محلی و غیر محلی، بومی و غیر بومی، شاغل و بیکار، جنسیتی، مهاجر و غیر مهاجر و... همگی ابزارهای طبقه حاکمه، نهادها و ارگانهای ضد کارگری، احزاب و جریانات بورژوایی علیه اتحاد کارگری است.

البته که زدودن این سموم، کار پر حوصله و فعالیت مستمر را میطلبد. این باورها قطعا در دل مبارزه و اتحاد کارگری، تضعیف و حاشیه ای خواهند شد. زدودن باور به خدا و مذهب و بسیاری خرافات دیگر جان سخت تر از اینها هستند و همچنان بخشی از دستور کار حتی در فردای انقلاب کارگری نیز خواهند بود. لذا تمرکز کار ما نه توده کارگر علی العموم، بلکه روی بخش پیشرو و رادیکال در طبقه کارگر در محیط کار و در محلات کارگری است. توده کارگران حول باورهای ضد مذهبی ما یا ضد ناسیونالیستی ما الزاما جمع نمیشوند، بلکه حول ضدیت ما با استثمار و بردگی، حول همسرنوشتی این طبقه، حول ضدیت با ظلم و ستم و نابرابری و مبارزه با طبقه حاکمه جمع خواهند شد. در اتحاد کارگری و در جمعها و محافل و نهادهایی که شکل میگرند، ما شناسنامه کسی را نگاه نخواهیم کرد، باورهای کسی را مورد کنکاش قرار نمیدهیم، برای ما کمونیست ها، قبول اتحاد کارگری، تنها شرط پیوستن به تلاشهای مبارزاتی و جمعها و تشکلات توده ای است.

باید توجه داشت جایی که کمونیستها قدرت و نفوذ دارند، در محلاتی که اتحادی شکل گرفته است، راحت تر میتوان دست درازی ارتجاع را تضعیف و حاشیه ای کرد. در مقابل آخوند ومسجد تا مرتجع محل تا مردسالاران و عربده کشان ضد زن را بست، دست عوامل رژیم و خبرچینان و... را کوتاه کرد و کنترل محل را تا حدودی بدست گرفت. مجموعه ای تلاش همه جانبه و فعالیت همه جانبه را در محلات میتوان کرد که در زمین واقعی آنها را خنثی و حاشیه ای کرد.
 

کمونیست: بعضی ها بحثهای از نوع شما را عدم برخورد فعال به تحرکات خیابانی میپندارند. گفته میشود قدرت در خیابان است و تاکید بر سازمان و آمادگی از فضای کنونی عقب است. آیا زمانی که دیماه ٩٦ و آبان ماه ٩٨ را گذرانده ایم، تاکید روی سازمان محلات و کار کمونیستی در محل کار و زیست، از فضاعقب نیست؟ بلاخره ادامه اعتراضات وسیع خیابانی که اتفاقا بخش عمده آنها کارگران و اقشار محروم جامعه اند، میتواند جمهوری اسلامی را ساقط و فضا برای سازمانیابی کارگری چه در محل کار و چه در محلات هم آماده شود. نظر شما چیست؟

خالد حاج محمدی: سرنگونی و تعیین تکلیف با حاکمیت سرانجام در خیابان اتفاق می افتد. روزی مردم میریزند و حتی در مرحله ای ممکن است دست به اسلحه ببرند تا تکلیف خود را با حاکمیت روشن کنند. قیام میکنند و جنگ نهایی را به سرانجام میرسانند . این امری مسلم است. اما در این مسیر هر کس و جریانی یک نوع معین از انقلاب را میخواهند، افق و اهداف متفاوتی دارند و بر اساس اینکه کدام منفعت را دنبال میکند، کارها و سیاستها و تاکتیکها و پراتیک های مختلفی را در دستور خود میگذارند و برای انقلاب و به قدرت رساندن طبقه معینی فعالیت می کنند. اینکه امروز وقت سازماندهی نیست و احتیاج نیست و همه چیز در خیابان تعیین تکلیف میشود و اینکه گویا تامین اتحاد کارگری و سازماندهی و متحد کردن آن از فضا عقب است، ادعاهای جریان و جنبشهایی است که که امر دیگری دارند، به اتحاد و سازمان کارگری احتیاج ندارد و قدرت گیری طبقه کارگر هم حتی اگر مخالفش نباشد، در انقلاب مد نظر آنها جایی ندارد. اینجا لازم میدانم نکاتی که بکرات تاکید کرده ایم را یک بار دیگر یادآوری کنم.

انقلاب واقعه ای نیست که به اراده هیچ نیروی سیاسی اتفاق بیافتد یا نیافتد و یا بشود پیش بینی کرد کدام روز و چه وقتی اتفاق می افتد. در سال ٢٠١٠ جوانی تونسی به نام محمد بوعزیزی در اعتراض به ممانعت پلیس از سبزی فروشی در خیابان، خود را آتش زد. این جرقه ای بود برای شروع اعتراضاتی که سرانجام به سقوط حکومت بن علی وفرار او و خانواده اش به عربستان در ۲۰۱۱ انجامید. در مصر کسی منتظر و یا پیشبینی اعتراضاتی با آن شدت را نداشت. در مصر بدنبال چند اعتراض کارگری و خودسوزی یک جوان، مردم به خیابانها ریخته و حسنی مبارک را مجبور به کناره گیری کردند. در انقلاب ٥٧ اعتراضات حاشیه نشینان تهران جرقه ای شد که امتداد پیدا کرد و سرانجام حکومت پهلوی سرنگون شد. بهر حال صحبتم این است که خود انقلاب پدیده پیچیده ای است و از تصمیم یک نیرو، جریان و اراده تعدادی آدم خارج است. اما تمام مسئله این است که با نیروی ناآماده، نیروی بی سازمان، طبقه کارگری که از قبل برای چنین تحولی نیروی خود را متحد نکرده باشد، یا کمونیستهایی که آماده چنین تحولاتی نباشند، حتی اگر در خیابان و اعتراضات خیابانی هم با حاکمیت تعیین تکلیف شود، قادر به گرفتن سهم کارگر و مردم محروم نخواهند بود. نهایتا جریانات بورژوای با امکانات و اتکا به توان نظامی، مالی، تبلیغاتی، تجارب و آمادگی و کمک دولتهای مختلف، دسیسه ها و توطئه ها و با اتکا به نیروهای همان حاکمیت به زیر کشیده شده، به نام نتیجه انقلاب، حاکم می شوند و پایین جامعه و طبقه کارگر سرش بی کلاه مانده و به موقعیت قبلی و زندگی فلاکتبار گذشته باز خواهد گشت. انقلاب ٥٧ یک نمونه است و دهها نمونه از این نوع را در طول تاریخ شاهد بوده ایم که تونس و مصر نمونه های متاخر آنند.

اتفاقات دیماه و آبان تجارب گرانبهایی داشتند و برای چندمین بار نشان داد که جنگ با یک دولت بورژوایی، دولتی با کلی امکانات و نیرو و چهل سال تجربه حاکمیت بر یک جامعه ٨٠ میلیونی، نمی توان بدون سازمان و نیروی این جنگ، راه درازی رفت و حتی اگر هم حاکمیت سرنگون شود، کمونیستها و طبقه کارگر سهم چندانی نخواهند داشت.

مسلما قدم اول در راه انقلاب کارگری، سرنگونی جمهوری اسلامی است. اما و همچنانکه در اول هم اشاره کردم این سرنگونی میتواند با یک کودتا هم به فرجام برسد، میتواند با حمله آمریکا هم اتفاق بیافتد و یا میتواند با طغیان توده ای هم نهایتا روزی سرنگون شود. اما تمام اهمیت سرنگونی جمهوری اسلامی برای ما کمونیست ها و برای طبقه کارگر در این است که این سرنگونی به شیوه ای اتفاق بیفتد که موقعیت طبقه کارگر را در نتیجه آن بهبود داده و سکوی پرشی برای انقلاب سوسیالیستی باشد. مسئله به روشنی این است که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، اگر طبقه کارگر و حزب این طبقه در موقعیت گرفتن قدرت سیاسی هم نباشد، چنان نیرویی را متحد و حول افق و آرمان خود جمع کرده باشد، که هیچ ارتجاعی نتواند کنارش بزند، و یا حذفش کند. به همین دلیل نوع سرنگونی ما با بقیه طبقات و احزابشان کاملا متفاوت است و ما از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی صحبت کرده ایم.

بخش بزرگی از نیروهای سرنگونی طلب در همین دوره برای دخالت نظامی امریکا در ایران، برای تحریم اقتصادی ایران و لذا به فقر و تباهی کشاندن طبقه کارگر و بخش محروم جامعه به نام مخالفت با جمهوری اسلامی کف زدند. بخش بزرگی از اینها در رابطه با لیبی و سوریه هوادار دخالت امپریالیستی و مشخصا ناتو بودند و خواهان تکرار این نوع به اصطلاح انقلاب در ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی بودند. اما نتیجه این نوع سیاست و سرنگونی ها را ما برای هزارمین بار در این کشورها و در عراق و ... دیده ایم. کشورهای ویران شده، طبقه کارگر از هم گسیخته و آواره، جامعه ای که به میدان تاخت و تاز دهها و صدها گروه و باند و گانگسترهای نظامی، قومی و مذهبی تبدیل شده است. کشورهایی که طبقه کارگر و مردم محروم آن، هزار بار بیش از قبل در تباهی و فقر و آوارگی هستند. ما با این نوع سرنگونی طلبان زمین تا آسمان فاصله داریم.

بخشی از جریانات و نیروهای به اصطلاح چپ هم همین ادعاها را دارند که شما اشاره کردید. اینها در دو توهم بزرگ و خود فریبی عمیق بسر میبرند. اول اینکه انقلاب مد نظر آنها از رفتن جمهوری اسلامی و حتی کنار گذاشتن ولی فقیه فراتر نمی رود. و حقیقتا چنین افقی از کانالهای مختلف از کودتا تا دخالت نظامی هم میتواند تامین شود و اتحاد کارگری، سازمان و تحزب کمونیستی و جمع کردن نیروی یک طبقه و جذب رهبران بانفوذش در حزب کمونیستی نه لازم است و نه جایی دارد و مدعی اند از فضا عقب است. بعلاوه فکر میکنند اگر این اتفاق بیفتد، فردا فرش قرمزی را جلو آنها پهن میکنند، مردم رهبرانشان را در خیابانها روی شانه های خود بلند میکنند و بر مسند قدرت قرار میدهند. این تصور اگر شیادانه نباشد، نادانی و یک خود فریبی احمقانه است.

تصور دیگر این است که بدون دخالت ما، تلاش ما، سازمان و تحزب کارگری و کمونیستی، دخالت و نقشه آگاهانه، بالاخره بورژوازی روزی عمرش تمام خواهد شد و نوبت سوسیالیسم میرسد. این تصور فکر میکند، از دل برده داری فئودالیسم جوانه زد، از دل فئودالیسم نظام سرمایه داری شکل گرفت و روزی بالاخره پایان فئودالیسم اعلام شد و در امتداد، همین اتفاق برای ما هم می افتد و آنوقت نوبت سوسیالیسم است. این یکی از اولی سطحی تر، کودکانه تر و غیر تاریخی و ضد مارکسیستی تر است. ما اینها را در مباحث دیگر گفته ایم و بکرات تاکید کرده ایم که انقلاب کارگری تنها با آماده گی و اراده و دخالت و نقشه آگاهانه کمونیستها و طبقه کارگر اتفاق می افتد.

به بحث دیماه و آبان و ... سرنگونی برگردم. دیماه و آبان اتفاقات مهم سیاسی در جامعه ایران بودند. توده کارگر و مردم زحمتکش، بخش محرومتر جامعه، علیه فقر، بیکاری، گرانی و استبداد به خیابانها ریختند، طغیان کردند و اعلام کردن این زندگی را نمیخواهیم، جمهوری اسلامی را نمیخواهیم. این مردم حق داشتند، مردم حق دارند علیه بی عدالتی به خیابانها بریزند و کل دستگاه و حاکمیت و همه سمبل هایش را پایین بکشند و مجلس و دادگاه و بیت رهبری و.. را سرشان خراب کنند. هیچ چیز از این اعتراض بر حق تر نیست. اما برای نیرویی مسئول و جدی و کمونیست، اولین سوال این است که چرا به سرنگونی منتهی نشد، و اگر میشد در فردای سرنگونی طبقه کارگر کجای ماجرا بود. آیا میتوانست با توده بی سازمان و طغیان کرده و عصیان زده با هر درجه از حقانیت، جامعه را در دست گرفته و، قدرت را حفظ کند؟ جواب من یک نه بزرگ است! به این دلیل که طبقه کارگر و کمونیسم و حزب کمونیستی اش در موقعیت درخور برای چنین امری نبود. قطعا شرکت کارگران در این پروسه نه به عنوان افراد، بلکه به مثابه یک طبقه مطرح است. کارگران به عنوان افراد در تمام اعتراضات این دوره و قبلتر هم برای بهبود، از انقلاب ٥٧ ایران تا بهار عربی و ... بیشترین شرکت را داشته اند و هیچ جا در نتیجه آن اگر فلاکت و جنگ و جنایت و کشتار و خانه خرابی سهمشان نبوده باشد، چیزی هم عایدشان نشده است. چرا؟ چون نیروی متحد و مستقل با پرچم و افق رهایی و حزب و ستاد رهبری کننده خود را نداشتند. چون کارگر، همچون یک طبقه آماده شرکت نکرد و نتیجه فداکاری ها و جانفشانی ها و کشته ها و... او به جیب دیگران رفت. آمادگی طبقه کارگر با نفرت از حاکمیت تفاوت دارد. حضور و شرکت طبقه کارگر در این چنین تحولاتی، به عنوان یک طبقه، در گرو حظور آگاهانه و متحد و مستقل و با پرچم خود معنی دارد.

ما با یک حکومت بورژوایی وارد جنگ میشویم و برای این جنگ باید نیرویمان آماده این جنگ باشد. آمادگی و رفع موانع ذهنی طبقه کارگر یعنی آمادگی سازمانی و حزب و جمع شدن و متحد شدن حداقلی از این طبقه در تشکلات توده ای خود و سازمان یافتن طیفی از رهبران و فعالین جدی، آگاه و کمونیست و با اتوریته این طبقه در حزب کمونیستی خود. آگاهی طبقه کارگر بدوا در تشکل یابی کارگران چه در سطح توده ای و چه حزبی است که معنی پیدا میکند و این مسلما با نفرت تفاوت دارد. نفرت کارگران از حکام و سرمایه داران همیشه موجود بوده است، واقعیتی که بنا به موقعیت اجتماعی طبقه کارگر، همواره وجود داشته و دارد و مختص به امروز نیست.

طبقات دیگر برای انقلاب شان به چنین آمادگی احتیاجی ندارند و از سرنگونی جمهوری اسلامی، حداکثر از تامین یکسری مطالبات در چهار چوب نظام کاپیتالیستی فراتر نخواهد رفت. برای اینگونه انقلابات معلوم است که حزب کمونیستی با نفوذ اجتماعی، تشکلات توده ای کارگری، کار کمونیستی در میان کارگران و کار در محلات کارگر نشین و اتحاد کارگری لازم نیست. بالاخره با اتکا به ترامپ و با سوریه ای شدن ایران و با هر شورشی و حتی با کودتا هم ممکن است ولی فقیه و یا جمهوری اسلامی را کنار گذاشت و جایش را به کس دیگری از همان طبقه بورژوا داد. فراخواندن کارگران به این گونه انقلابات و زیر پرچم این جنبشها، چیزی جز سوار شدن بر گرده کارگر برای تامین امر جنبشهای غیر کارگری و بورژوایی و ضد کارگری نیست. همه اینها طبقه کارگر را دعوت میکنند ولی برای سیاه لشگر شدن جنبش طبقات دیگر، و نه برای رهایی این طبقه.

فکر کنم با این توضیحات به درجه زیادی باید روشن شده باشد که چرا ما بر اتحاد کارگری در محیط کار و در محلات، بر هسته ها و محافل کمونیستی، بر حوزه ها و کمیته های کمونیستی و حزب کمونیستی و تبدیل آن به حزب طیفی از با نفوذ ترین و معتبر ترین و آگاهترین رهبران کارگری تاکید داریم.


 ژوئن ٢٠٢٠