چاپ

کمتر مسئله ای است که چون مذاکرات هسته ای ایران و دول غربی توانسته باشد نه تنها صف پوزیسیون و اپوزیسیون حکومت ایران که همه نیروهای سیاسی که خارج از مقدورات طبقات حاکم منافع دیگری را جستجو نمی میکنند در کش و قوسی فرساینده گرفتار کرده باشد و عملا دست بسته در امید معجزات این مذاکرات در انتظار نگاه داشته باشد.
حدود دو سال است مذاکره و تلاش برای توافق میان غرب و جمهوری اسلامی٬ به یکی از داغ ترین مباحثات فضای سیاست در ایران تبدیل شده است. از بیت رهبری تا دولت و

مجلس و رسانه های آنها همراه صف وسیعي از روشنفکران ناسیونالیست ایرانی٬ بر اهمیت این مذاکرات میکوبند و تلاش میکنند مردم ایران را در امید به پیشرفت های آن و کسب موفقیتهای این روند شب و روز چشم به انتظار نگه دارند. دولت احمدی نژاد در روزهای پایانی کار خود آمادگی خود را برای مذاکره با غرب رسما اعلام داشته بود. دولت روحانی یکی از برگهای برنده این دوره خود را سیاست خارجی همراه با تعامل بیان میکند و خود و دولتش را بانی این سیاست معرفی میکند. در مدت اخیر شاهد ادامه مذاکرات میان هیئت مذاکره کننده ایرانی و دولت آمریکا و طرفهای غربی بوده ایم و اخبار آن لحظه به لحظه از جانب طرفین و خصوصا دو طرف اصلی این ماجرا٬ ایران و امریکا به اطلاع جهانیان میرسد. هر دو طرف نفس مذاکره و نزدیک شدن به هم را در بوق کرده اند و هیچکدام جزئیات مباحثات را بیان نميکنند، اما با تب و تاب امید به توافق را به اطلاع جهانیان میرسانند. چنان فضایی ایجاد کرده اند که انگار بسیاری از دردهای امروز در منطقه از این کانال درمان میشود. اختلاف هر چه باشد یک حقیقت مسلم است و آن اینکه هم دولت اوباما و هم جمهوری اسلامی به رسیدن به توافق احتیاج دارند. هر دو تلاش دارند خود به عنوان "قهرمان" این ماجرا بیرون بیایند و مدالهای کسب این "قهرمانی" را نصیب خود کنند٬ و هر دو به این "قهرمانی" احتیاج دارند.
پرداختن به این ماجرا و دلایل و چگونگی آن و حقایق پشت "بحران اتمی" و همزمان تاثیرات و عواقب توافق و عدم توافق آنها و اهدافی که طرفین دنبال میکنند حائز اهمیت است. در این نوشته به سرفصلهایی از این ماجرا٬ چرایی آن و مراحلی که طی کرده است و اوضاعی که باعث تلاش امروز آنها برای توافق شده است خواهم پرداخت. سعی میکنم گذشته و حال این مناقشات از اشکال حاد آن و خطر حمله به ایران تا تلاش امروزشان برای توافق و تفاهم را در پس حقایق پایه ای تری در جهان ما بپردازم٬ تلاش میکنم تاثیرات این روند را بر مبارزه طبقاتی در این جامعه و خطوط یک سیاست کمونیستی را روشن کنم.

زیر چتر "خطر ایران اتمی"
برای توضیح مسئله مذاکره ایران و غرب ناچاریم کمی به عقب برگردیم. تخاصمات جمهوری اسلامی و دولتهای غربی و در راس آن دولت امریکا به قدمت خود جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی علیرغم اینکه در دوره تاریخی معینی و از ترس رشد چپ در جامعه ایران٬ به کمک دولتهای آمریکا و انگلیس و کل غرب و مدیای قدرتمند آنها بر مردم ایران حاکم شد٬ اما این رژیم هیچوقت ایدال غرب نبود. آنها جمهوری اسلامی را به عنوان بهترین گزینه و در عین حال تنها گزینه موجود در مقابل خطر عروج چپ در انقلاب ٥٧ ایران انتخاب کردند و زیر بغلش را گرفتند. با شکست آن انقلاب و کشتار وسیع انقلابیون٬ با قتل عام کمونیستها و آزادیخواهان و مخالفین جمهوری اسلامی٬ با انحلال همه تشکلهای کارگری و قلع و قمع رهبران و فعالین آن و با تثبیت موقعیت جمهوری اسلامی و رفع خطر چپ، که غرب نگرانش بود٬ مناقشات جمهوری اسلامی و غرب و مشخصا دولت آمریکا اشکال دیگری پیدا کرد. جمهوری اسلامی از همان اوایل زیر چتر "ضد امپریالیستی" و مبارزه با شیطان بزرگ و استکبار جهانی و اشاعه اسلام در مقابل فرهنگ غربی و... خود را به جهان معرفی کرد. این جهت تا دوره اخیر با همه فراز و نشیب های خود ادامه داشت.
کشمکش میان غرب و جمهوری اسلامی در دهه اخیر و از جانب دولت آمریکا زیر چتر "خطر ایران اتمی برای امنیت جهان" به پیش رفته است؛ چیزی که بیشتر از یک بهانه پوچ برای توجیه قلدری دولت آمریکا و تعیین تکلیف مسائل پایه ای تر در دنیای تک قطبی بعد از فروپاشی بلوک شرق نبود. صورت مسئله برای غرب تحمیل خود به عنوان یک نیروی قلدر نظامی به دنیا و به شرکای خود در غرب از کانال تنبیه دولتهایی بود که در منطقه میتوانند منافع آمریکا را به خطر بیندازند. خطر ایران اتمی و از جانب دولتی که بیشترین و وسیع ترین سلاح کشتار جمعی و توان اتمی را در دنیا دارد٬ جز قلدری و کلاشی دولت امریکا بیان هیچ حقیقتی در مورد خود مسئله نیست. دولتی که جنایات هیروشیما و ناکازاکی را خلق کرد٬ دولتی که عواقب استفاده اش از سلاح شیميایی در ویتنام را هنوز مردم آن کشور متحمل میشوند٬ دولتی که در حمله به عراق با استفاده از اورانیوم رقیق شده هنوز هم از کودکان این مملکت جان میگیرد٬ در موقعیتی نیست که صلاحیت بحث از امنیت جهان داشته باشد. این ادعا زمانی توسط آمریکا پیش کشیده شده که متحدین او در دنیا از دولتهای غربی تا اسرائیل٬ پاکستان٬ عربستان٬ هند و ... همه به سلاحهای اتمی مجهز هستند.

ایران اتمی و خطر برای جهانیان آنهم از جناب دولت آمریکا بهانه ای برای توجیه قلدری خود و یکه تازی در جهان ما و علیه مخالفان دولت آمریکا است.

بعد از فروریختن دیوار برلین و تفوق بازار آزاد به سرکردگی آمریکا بر بلوک مقابل که روسیه در راس آن بود٬ محوریت آمریکا و نیاز خود غرب به قلدری و نیروی نظامی آمریکا افول کرد. حمله به عراق به بهانه سلاح شیمیایی که معلوم شد موجود نبوده است و کشتار صدها هزار انسان و نابودی کامل آن جامعه٬ نقشه ای آگاهانه از جانب این دولت و دولت انگلستان به عنوان متحد نزدیک آمریکا برای حفظ موقعیت ژاندارمی امریکا در جهان و تحمیل برتری نظامی خود بود. حمله به عراق و بهانه مبارزه با صدام و ساختن پرونده سلاح شیمایی برای توجیه نقشه جنایتکارانه آنها و با هدف بسیج خود غرب زیر رهبری دولت آمریکا در آن دوره بود. آمریکا میخواست نیاز جهان به قدرت نظامی خود، نیاز غرب به یک ژاندارم جهانی را حفظ کند و کشتار وسیع مردم عراق٬ اشغال آن کشور به سرکردگی بوش و بلر و جنایت وسیعی که در آن جامعه مرتکب شدند٬ هزینه ای بود که برای حفظ این چهره در نظر گرفته شده بود؛ چیزی که مردم عراق٬ و کودکان این کشور هنوز تاوانش را پس میدهند.
به بن بست رسیدن دولتهای غربی و در راس آن دولت آمریکا در باتلاق اشغال عراق٬ رشد جریانات ضد امریکایی در عراق و کل خاورمیانه٬ نفرت عمیق ضد آمریکایی در دنیای عرب بدلیل جنایات وسیع آنها در عراق و همزمان دفاع تاریخی غرب و دولت آمریکا از کل جنایات اسرائیل علیه مردم فلسطین و تشدید حملات این دولت و بمباران های هر روزه اسرائیل به بهانه وجود حماس٬ فضا و امکان رشد و عروج جریانات باند سیاهی را مهیا کرد. نقش مهم ایران در خود عراق و کمک به انواع جریانات باند سیاهی و جنایتکار که زیر پرچم مخالفت با اشغال عراق در مقابل دولتهای غربی امکان رشد یافته بودند٬ ماجرای فلسطین و عروج حزب الله در مقابل توحش افسار گسیخته اسرائیل٬ نقش جمهوری اسلامی در لبنان و فلسطین٬ به جمهوری اسلامی به عنوان یکی از بازیکنان منطقه٬ موقعیتی جدید بخشید.
در عراق و بسیاری از کشورهای عربی در فضای ضد آمریکایی و ضد اشغال٬ به جمهوری اسلامی به عنوان نیرویی نگاه میشد که در مقابل زورگویی آنها کوتاه نمی آید و به همین دلیل امکانات بیشتری بر روی دولت ایران در منطقه و برای دخالت در تحولات خاورمیانه باز شد. تا جایی که دولت ایران زیر چتر مخالفت با اشغال عراق به یک پای قدرت در خود عراق تبدیل شد.
دولت آمریکا بعد از شکست سیاستهای خود در عراق٬ و برای جبران این شکست در تلاش بود که محور شر دیگری در منطقه بتراشد. مسلم بود که باید از میان دولتهای مخالف و مزاحم خود در منطقه یکی را انتخاب و بهانه های لازم را نیز مهندسی کند٬ کاری که در حمله به عراق کرد. این بار ایران هسته ای و خطر آن برای "جهانیان" توجیهي برای سیاستهای میلیتاریستی و قلدری دولت آمریکا شد. ایران کاندید غرب و مشخصا دولت آمریکا در دوره بوش برای محور شر جدید شد. "خطر ایران اتمی برای صلح و امنیت جهان" ابزار توجیه ماجراجوئی های بعدی آمریکا و دولت بوش در آن دوره بود. امریکا به راحتی با این توجیهات میخواست به جهانیان نشان دهد که هر دولتی اگر بخواهد مخالف آمریکا باشد روی امنیت به خود نخواهد. انتخاب ایران به عنوان محور شر نه ربطی به هسته ای داشت و نه پرچم دروغین دفاع از حقوق بشر که آن زمان علم کردند؛ حتي نزد خود صاحبان آن پشیزی ارزش داشت.
خطر حمله به ایران از جانب دولت آمریکا و یا اسرائیل در آن دوره بر بالای سر مردم ایران بود٬ سناریو محتملی بود که چنانچه به اجرا در میآمد قرار بود با بمبارانها وسیع در اولین و فوری ترین مرحله بخش بزرگی از مراکز اصلی صنعتی٬ مراکز اصلی ارتباطی و مهمترین مراکز تولیدی٬ مراکز هسته ای و زیر ساختهای اصلی اقتصادی آن جامعه را نابود کنند. جنگی که در خوشبینانه ترین ارزیابی های پنتاگون٬ فوری چند صدهزار نفر خصوصا از پرولتاریای صنعتی ایران و نیروی متخصص آن جامعه٬ قربانی میشد و چهره نه تنها خاورمیانه بلکه کل جهان را عوض میکرد. خوشبختانه این فاجعه به دلایل مختلف و از جمله تردیدات جدی غرب در مهار چنین جنگی و ناتوانی دولت آمریکا برای بسیج متحدین خود در خود غرب که زبان به مخالفت گشوده بودند٬ اتفاق نیفتاد. اما محاصره اقتصادی ایران تا هم اکنون ادامه داشته است که بار اصلی مصائب آنرا طبقه کارگر و مردم فرودست جامعه می پردازند. محاصره اقتصادی ایران سیاستی جنایتکارانه و جنگی اعلام نشده به نام فشار به جمهوری اسلامی بود که بیشترین زیان آنرا طبقه کارگر ایران و مردم زحمتکش متحمل شده اند. تحریم ها تا هم اکنون ابزاری به دست جمهوری اسلامی علیه حق طلبی طبقه کارگر و مبارزات این طبقه برای بهود زندگی اش داده است.
ایران با دخالت در لبنان و فلسطین با دخالت مستقیم در عراق و کمک به جریانات اسلامی و باندهای مسلح و بدنبال کمک به حکومت ارتجاعی عراق که بر مردم آن کشور تحمیل کردند٬ تلاش میکرد در بحران منطقه که دولت آمریکا در راس آن قرار داشت جاپایی برای خود باز کند و دولتهای غربی را تحت فشار بگذارد که موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه و به عنوان یکی از بازیکنان اصلی را به رسمی بشناسند.

دوره اخیر و مذاکره برای "صلح"
دهه گذشته و خصوصا تحولات خاورمیانه٬ انقلاب مصر و تونس٬ صحنه خاورمیانه را به کلی عوض کرد. دخالت غرب در لیبی و سوریه به نام "دخالت بشردوستانه" و سازمان دادن انواع باندهای مسلح و جنایتکار به نام دفاع از مردم سوریه و لیبی٬ سیر تحولات امید بخش خاورمیانه را نه تنها سد کرد که این منطقه را به میدان عروج انواع باندهای تروریست و جنایتکار که داعش تنها یکی از آنها است تبدیل کرد. دولت قذافی سقوط کرد اما متحدین غرب که اکنون در لیبی قدرت را در دست دارند٬ افسارشان از دست صاحبان آن از دولت فرانسه گرفته تا خود ناتو و دول غربی نیز خارج شده است. امروز کشور لیبی به جهنمی تبدیل شده است که مردم آن کشور در طول تاریخ بخود ندیده اند. اکنون کل میدیای نوکر که تا دیروز دخالت ناتو در لیبی و عروج انواع جانواران قومی و اسلامی را دروازه "رهایی مردم لیبی و آزادی " آنها نام گذاشته بودند٬ همراه حامیان ریز و درشت سیاست ناتو از فرقه های قومی و دست راستی تا فرقه های حاشیه ای و به اصلاح چپ٬ به روال همیشه در قبال وضعی که به مردم لیبی تحمیل شده سکوت اختیار کرده اند.
در سوریه نه تنها دولت بشار اسد سقوط نکرد٬ بلکه متحدین غرب خود به موی دماغ مردم سوریه و عراق تبدیل شدند. سیاستهای غرب در سوریه هم با دخالت قطبهای بزرگ امپریالیستی از جمله روسیه و متحدین محلی آنها مانند ایران٬ سیر حوادث در سوریه را برخلاف تصور غرب و تلاش آنها به مسير دیگری برد. در حقیقت غرب و دولت آمریکا و متحدین آنها در سوریه نیز نه تنها تفوقی نیافتند بلکه سیاستهای آنها با شکست مواجه شد. به علاوه دولت آمریکا در این تحولات دیگر نقش گذشته خود و محوریت خود برای غرب را هم از دست داد. علاوه بر عروج رقیب های بزرگ اقتصادی از جمله چین در دوره اخیر٬ متحدین دیروز آمریکا از جمله فرانسه و آلمان به عنوان دو کشور بزرگ و قدرتمند اروپا هر کس ساز خود را میزند و نه میخواهند و نه احتیاجی دارند که پشت قلدری نظامی آمریکا بسیج شوند. در این اوضاع دیگر نه تنها محور شر ایران و حمله به ایران از دستور خارج میشود بلکه لزوم مذاکره و توافق با دولت بشار اسد هم روی میز دولت اوباما می آید.
این حقایق دال بر تضعیف موقعیت دولت آمریکا نه تنها در جهان بلکه در میان متحدین دیروز خود در غرب است. امروز آمریکا در جهان حریف های جدی و قدرتمند از نظر اقتصادی را دارد٬ در خود اروپا نه فرانسه و نه آلمان هیچکدام رهبری بلامنازع آمریکا را نه برسمیت میشناسند و نه به آن محتاج اند. موقعیت آمریکا در خاورمیانه به نسبت گذشته به شدت تضعیف شده است. اسرائیل موقعیت قبلی خود را ندارد و بورژوازی عرب که تاریخا به عنوان نوکر بی چون و چرای آمریکا معرف بود٬ خواهان سهم است٬ و حل مسئله فلسطین روی میز کل دول غربی که تاریخا زیر بغل اسرائیل را گرفته اند قرار گرفته است و گریزی از آن نیست.
مذاکره با ایران و تلاش برای توافق با این کشور٬ در حقیقت بیان بالانس جدید قدرتهای جهانی و کشورهای اصلی در خاورمیانه است. پایان یافتن خطر حمله به ایران که چندین سال است از دستور خارج شده است و تلاش برای توافق با این کشور٬ برسمیت شناختن ایران به عنوان یکی از قدرتهای منطقه در کنار بقیه٬ کنار رفتن این محور شر از لیست دولتهای تروریستی امریکا و... همگی گواه تغییر توازن دولتها و قدرتهای اصلی در جهان و در خود خاورمیانه است. و همین حقایق دولت آمریکا را به فکر توافق با ایران و برسمیت شناختن موقعیت ایران کشانده است. امریکا تلاش میکند ضمن به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی به عنوان یکی از بازیکنان در خاورمیانه با تحمیل شرایط خود به ایران از مزاحمت های آن بکاهد و آنرا زیر کنترل خود قرار دهد تا از این کانال نیز در بحران خاورمیانه و جدال قدرتهای اصلی در سطح جهان منافع آمریکا حفظ و موقعیت آن کمتر لطمه بخورد.
تا جایی که به جمهوری اسلامی بر گردد نیازهای سرمایه و کار کرد آن بدلایل مختلف که به کرات به آن پرداخته ایم٬ در گرو پیوستن به اقتصاد غرب است. در این راه تلاش کرده است برای تامین امنیت سرمایه و جلب سرمایه های خارجی و سرمایه گذاری در ایران٬ علاوه بر چوب حراج زدن به معیشت طبقه کارگر و ارزان نگهداشتن آن٬ از قدرت دستگاه مذهبی و قوانین اسلامی دست و پا گیر در راه سرمایه گذاری و تولید سود بکاهد و دخالت دستگاه مذهبی در امور مملکت و مشخصا اقتصاد و کارکرد آنرا کم کند. تلاش جمهوری اسلامی برای خصوصی سازی که در دهه گذشت ابعاد وسیعی یافت٬ برداشتن سوبسیدهای دولت بر کالاهای اساسی و طرح یارانه ها به عنوان ابزاری جهت ممانعت از طغیان های کارگری و توده ای علیه فقر٬ یک پای جدی دیگر این جهت است.
بعلاوه در دو سال گذشته شعارهای ضد آمریکایی و استکبار جهانی و ... کنار گذشته شد و تلاش برای تعامل و رعایت منافع همدیگر و تشتت زدایی جای آنرا گرفت. با این اقدامات جمهوری اسلامی تلاش میکند هم در سطح منطقه به عنوان یک شریک قابل اعتماد از جانب دول غربی مورد قبول قرار گیرد و منافع خود را حفظ کند و هم در عین حال فشار تحریم های اقتصادی را از سر خود بر دارد و سرمایه هایش آزاد شود. آنها تلاش میکنند در خود ایران جزیره امنی برای سرمایه تامین کنند. در این راه علاوه بر کاستن از دخالت دستگاه مذهبی و بهبود رابطه با غرب تلاش میکنند هم نیروی کار را ارزان تر کنند و هم خطر عروج طبقه کارگر را از بالای سر سرمایه بردارند. این استراتژی ایران که از جمله در مذاکره با غرب دنبال میشود مورد توافق شاخه های مختلف سرمایه هم در پوزیسیون و هم در اپوزیسیون است. به همین دلایل دولت روحانی محوریتی در اتحاد بخشهای اصلی جمهوری اسلامی و سرمایه در ایران و کل اپوزیسیون راست بر اساس استراتژی مورد بحث یافته است. همین حقایق است که جنبش سبز را هم به دامن مادر خود بازگرداند٬ جنبشی که یک کلمه فراتر از آنچه دولت روحانی میگوید نداشته و نداشت.

اپوزیسیون و بهبود رابطه با غرب
رسانه های غربی در کل این سالها و درست مانند دوره حمله به عراق٬ به عنوان بخشی از دستگاه پروپاگاند ناتو برای فریب مردم عمل کرده اند. تا جایی که با ذره بین هم یک سر سوزن شرافت و راست گویی و حقیقت جویی را نمیتوان در آنها یافت٬ وجدان میدیایی در این میدان یک پشیز ارزش ندارد. بی بی سی و سی ان ان و.. به عنوان ابزار دروغ پراکنی و فریب و کلاهبرداری در خدمت دولت آمریکا و ناتو عمل کرده است. اینها تلاش کردند قلدری دول غربی و مشخصا آمریکا حتی زمانی که پروژه حمله به ایران را در دستور داشت و نقشه یکی از هولناکترين جنگهای تاریخ بشر را برای نابودی یک جامعه می چید٬ چاکرمنشانه آنرا به نام مبارزه با "خطر ایران اتمی" در بوق کردند و پرچم دروغین و ریاکارانه حقوق بشر و دمکراسی را نیز درست مثل حمله به عراق چاشنی آن کردند و به همین عنوان آنرا به جهانیان فروختند. امروز همین میدیا همراه خورجینی از روشنفکران عقب مانده و شرقی و نا به نرخ روز خور از قماش فرخ نگهدار و بهنود و ... در باد اهمیت رضایت به اسلام "خوش خیم" و حفاظت از آن در مقابل افزایش نفرت عمومی از فرقه های جنایتکار و انسان کش اسلامی درخدمتند.
بخش اساسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی از دست راست ترین آنها٬ از وطن پرستان آریایی تا سلطنت طلب و جمهوری خواه٬ تا ناسیونالیست ترک و کرد٬ تا فرقه های قومی و بخش بزرگی از چپ ایران٬ این صورت مسئله را از غرب پذیرفتند. آنها هم به شیوه های مختلف در کنار بی بی سی و سی ان ان و در کنار دستگاه پروپاگاند ناتو و دولت آمریکا بر سر ایران اتمی و... گفتند و نوشتند٬ وهم اکنون هم بحثهای آنها در همین چهار چوب است. بر اساس وجدان این صف٬ آمریکا حق دارد به هر میزان دوست دارد بمب اتم داشته باشد و هر جا هم صلاح دید از ناکازاکی تا ویتنام و عراق از آن استفاده کند٬ و همه متحدین آنها حق دارند سلاح اتمی داشته باشند و اما مخالفین دولت آمریکا از جمله ایران این حق را ندارد٬ زیرا که امنیت جهان به خطر می افتد. اینها صدمن از خطر اتم و سلاح اتمی و ایران هسته ای و شیمیایی میگویند و اما معلوم نیست که در مقابل خود آمریکا٬ در مقابل اسرائیل و عربستان و پاکستان و هند و کره جنوبی و... چرا زبانشان لال است.
بخش راست اپوزسیون در چند سال گذشته در سردرگمی کامل بسر برده است. دوره ای به دولت آمریکا امید بسته بودند و توقع داشتند بر شانه های ناتو و به کمک آنها از فردا امثال رضا پهلوی و... به عنوان آلترناتیو بعد از جمهوری اسلامی پذیرفته شوند و با دخالت "بشردوستانه" ناتو در ایران با رژیم چنج و... قدرت بگیرند. با اتمام چنین پروژه ای از جانب دولت آمریکا٬ اینها نیز در کوما رفتند. سرانجام با سیاستهایی که جمهوری اسلامی دنبال کرد٬ با علم کردن پرچم ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی٬ با دمیدن در روح وطن پرستی و اهمیت ایران قوی و اتمی از جانب روسای جمهوری اسلامی و با تبدیل ایران به یکی از بازیکنان عملی در منطقه و پایان خطر حمله به ایران از جانب غرب٬ آنها امید خود را به تحولات در جمهوری اسلامی بستند. این صف اکنون نیز دور و نزدیک در رکاب دولت روحانی هستند. امروز کل صف اکثریتی توده ای و هم خانواده ای هایی آنها که تاریخا زیر عبای امام "ضدامپریالیست شان" خدمت کرده بودند٬ از مدافعان دولت روحانی اند. بهبود رابطه با غرب و شروع مذاکره با آمریکا آخرین تیر خلاص بر پیکره مرده و نیمه جان امید این صف به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی بود.
گروههای فرقه ای تر در اپوزیسیون٬ امثال مجاهد٬ باندهای قومی امثال الاهواز و ناسیونالیستهاي ترک و سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی و کل صفی که آرزوی حمله به ایران را در سر می پروراند و با سوت کشیدن هر مامور سفارت آمریکا صف می بستند و آمادگی خود را اعلام میکردند٬ صفی که منتظر مسلح شدن خود و گرفتن پول و امکانات از دولت آمریکا و اجیر کردن نیرو بودند و با این امید شب و روز میکردند٬ اکنون دیگر یکسره بی افق اند. اینها از همه بیشتر نا امید و در این میدان باخته اند٬ اینها تنها امیدشان تحمیل یک سناریوی سیاه و خونین بود و در چنین شرایطی شانسی داشتند تا با سرمایه گذاری بر استیصال و بی آینده ای و فقر و محنت مردم٬ با سرمایه گذاشتن بر رشد نفرت و کینه قومی و مذهبی و جنگهای صلیبی در آن جامعه٬ فکر میکردند با اتکا به کمک ناتو هر کدام در گوشه ای قدرتی دست و پا میکنند. آنها تجربه ویرانی عراق و آوارگی وسیع مردم و قوام گرفتن باندهای شرور و مذهبی و قومی از نوع مقتدا صدر را داشتند و امیدوار بودند فردا به مقتدا صدرهای ایران تبدیل شوند. در دنیای واقعی هم چنین جریاناتی تنها در فضای مسموم و در یک سناریوی سیاه امکان رشد را دارند. خوشبختانه چنین آرزوی شومی به هر دلیل به وقوع نپیوست و این ها هم فعلا مرخص اند.
نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی از راست تا چپ کلا در میدانی که غرب و ناتو تعیین میکرد بازی کردند. بعضی از آنها از سر خیر و عواقب حمله امریکا٬ مخالف حمله و حتی بعضا مخالف محاصره اقتصادی بودند٬ با این وصف در همین میدان بازی کردند. زمانی که جناح راست اپوزیسیون مشغول اتحاد و جمع کردن خود و دولت سازی در تبعید بود٬ زمانی که هر روز در کشوری کنفرانس های اتحاد و همکاری نیرها و کنفرانس "خلقهای ایران و اقلیتهای ملی و قومی" و تشکیل آلترناتیو جایگزینی جمهوری اسلامی را به کمک دولتهای غربی تدارک می دیدند٬ اپوزیسیون چپ و بخش عمده جریاناتی که حتی به خود کمونیست میگفتند نیز در فکر اتحاد جریانات چپ تحت تاثیر همین فضا بودند. فکر میکردند در نتیجه دخالت غرب و آمریکا ممکن است فرجه ای برای آنها هم باز شود و وارد مسابقه ای با اپوزیسیون راست شدند.
در میان جریانات حاشیه ای تر و غیر مسئول اپوزیسیون چپ، شعار بعد از سوریه نوبت ایران است و بعد از بشار نوبت خامنه ای است را سر میدادند. این صف نیز در این دوره بی صدا و آچمز است. اپوزیسیون چپ از این نوع کلا سرش بی کلاه مانده است و از تب و تاب افتاده است. هم اکنون نیز در این صف جریاناتی که نگران بهبود رابطه جمهوری اسلامی و غرب اند٬ با شعارهای سطحی از قبیل "خامنه ای جام زهر را نوشید" کلا ناراحتی خود را از این ماجرا بیان میکنند. اینرا دیگر از حزب کمونیست کارگری که در دوره دخالت ناتو در لیبی و سوریه در کنار آنها ایستاده بود و با "انقلاب انقلاب" خود خواب سوریه و لیبی شدن ایران را میدید وعملا زیر پرچم دخالت "بشردوستانه" ناتو صف بسته بود و شعار بعد از سوریه و اسد نوبت ایران و خامنه ای است را سر میداد تا محفل ایرج آذرین- مقدم را شاهدیم.
کل این صف امیدوار بود در سایه تخاصمات غرب و جمهوری اسلامی فرجه ای برای او باز شود و امروز با کاهش این شکاف و احتمال توافق آمریکا و ایران٬ کلا سردرگم و بی آینده است.

عواقب توافق غرب و ایران و سیاست کمونیستی
جنگ و جدال یا آشتی و دوستی آمریکا و ایران سر سوزنی از درندگی هیچکدام نسبت به بشریت٬ نسبت به طبقه کارگر و محرومان جامعه و علیه صف آزادیخواهی کم نمیکند. نه دشمنی دیروز آنها از سر منفعت کارگر و مردم امریکا و ایران بود و نه آشتی امروز. جنگ و صلح آنها به هر جا برسد٬ دشمنی خونین آنها با طبقه کارگر جهانی و با هر نوع عدالت اجتماعی و رفاه و آزادی انسان سر جای خود باقی است.
با این حال توافق آینها و کنار رفتن سایه فضای جنگی و تهدید و حمله نظامی و حتی تبلیغات جنگی از فضای گذشته و جنگی بهتر است. کنار رفتن تهدید نظامی غرب و تحریم های اقتصادی شنیعی که بر مردم ایران اعمال کرده اند٬ علاوه بر اینکه فضای ترس و نگرانی را از سر مردم ایران برمیدارد٬ یک اهرم و ابزار جدی جنگی جمهوری اسلامی علیه مردم ایران و مشخصا طبقه کارگر کنار خواهد رفت. در چند سال گذشته وجود تحریمها و فضای جنگی که آمریکا و متحدین اش ایجاد کردند٬ بیشترین استفاده را برای جمهوری اسلامی در پس زدن حق طلبی طبقه کارگر و صف آزادیخواهی داشت. نماندن این ابزار فرجه بیشتری را برای حق طلبی کارگر ایرانی در مبارزه برای زندگی بهتر مهیا میکند. علاوه بر این اوضاع کل خاورمیانه و نا امنی که ایجاد کرده اند٬ با کنار رفتن تهدید نظامی آمریکا یا اسرائیل علیه ایران٬ از دامنه این فضا و ترس و نگرانی عمومی و واقعی کاسته خواهد شد. هم در آمریکا و هم در ایران ابزار جنگ که علیه طبقه کارگر از هر دو طرف بکار میرود رنگ میبازد.
جمهوری اسلامی تلاش میکند بعد از توافق با غرب به فضای ناسیونالیستی و وطن پرستانه این بار تحت نام قهرمانی دولت روحانی و توافق با غرب و تبدیل به قدرتی بزرگ در منطقه٬ تحت عنوان عظمت ایران٬ قدرتمند شدن دولت ایران و عرق ملی و عظمت طلبی را دامن بزند. ایرانی که در دنیا ادعا میشد که ایزوله است امروز به عنوان یک قدرت منطقه ای نه تنها موجود است که از طرف جامعه جهانی(بخوان دولتهای قلدر دنیا) برسمیت شناخته میشود و این زمینه رشد ناسیونالیست و وطن پرستی و لذا لطمه خوردن همسرنوشتی انسانی٬ لطمه خوردن حس همبستگی و همسرنوشتی کارگری و طبقاتی را ممکن میکند. این فضا با امکانات وسیع رسانه ای جمهوری اسلامی بر طبقه کارگر ایران هم تاثیر خواهد گذاشت. مقابله با این فضا٬ مقابله با ناسیونالیسم و وطن پرستی و برجسته کردن اتحاد طبقاتی و همسرنوشتی طبقه کارگر یک رکن اصلی کار کمونیستی در این دوره است.
دولت روحانی و کل بورژوازی ایران اعلام کرده اند که اگر با غرب توافق شود٬ اگر تحریمها برداشته شود و اگر کل جامعه فداکارانه و دخالتگرانه به آنها کمک کنند٬ امکان رشد اقتصادی ایران در بخش خصوصا تولیدات صنعتی بالا میرود٬ امکان سرمایه گذاری در ایران بیشتر خواهد شد و لذا اشتغال ایجاد میشود و وضع طبقه کارگر هم بهبود می یاد. تلاش میکنند طبقه کارگر را قانع کنند٬ که تا اطلاع ثانوی به وضع موجود و شرایط سودآوری سرمایه گردن نهد٬ با فداکاری جان بکنند به امید اینکه در آینده نامعلوم اشتغال ایجاد شود و او هم صاحب سهمی شود. سیاست انتظار و امیدورا کردن طبقه کارگر ابزار ساکت کردن این طبقه در مقابل اجحافاتی است که همین اکنون بورژوازی ایران اعمال میکند و ابزار اقناع کردن و ساکت کردن در مقابل تعرضات بیشتر بورژوازی ایران به سطح معیشت این طبقه است.
تبدیل ایران با هر تغیراتی که در روبنای سیاسی ایجاد کند به کشورهای شرق دور چون کره جنوبی و... و سرازیر شدن سرمایه به ایران و رشد بخش صنعتی و تولیدات صنعتی و بالا رفتن توان رقابتی جمهوری اسلامی به هزار و یک دلیل ناممکن است. ساختار جمهوری اسلامی تنها یکی از مسائل است و علاوه بر آن ناامنی کل خاورمیانه است که جریان ما بکرات در مورد این موانع گفته و نوشته است. اما هر تغییری در این راه بیفتد٬ یک فاکتور اصلی و بسیار اساسی در این استراتژی که دولت روحانی برای خود گذاشته است و کل سرمایه و شاخه های مهم آنرا پشت خود دارد٬ عقب راندن کارگر ایرانی و پایین بردن معیشت این طبقه در سطح کارگران چین و کره و غیره است. اینکه آیا طبقه کارگر ایران این شرایط را خواهد پذیرفت یا نه سوالی است روی میز این طبقه و پیشاپیش روی میز کمونیستها و رهبران و فعالین هوشیار آن.
مقابله با افقی که دولت روحانی در مقابل طبقه کارگر گذشته است٬ نقد این افق و نشان دادن توحش عنان گسیخه آن علیه طبقه کارگر و تلاش برای زدن توهمات در صفوف این طبقه یک عرصه جدال اصلی ما و کل صف کمونیستها طبقه کارگر با بورژوازی ایران در این دوره است.
باید اقرار کرد که بخشی از جامعه٬ خصوصا اقشار خرده بورژوا جذب افق سرمایه شده است٬ نه الزاما به این دلیل که خیلی جمهوری اسلامی را دوست دارد٬ بلکه اساسا به این دلیل که اولا راه بهتر و قابل دسترس تری سراغ ندارد و در ثانی حفظ امنیت جامعه و زندگی خود در دنیای سیاه امروز و درجه ای از بهبودی اقتصادی که این اقشار دارند٬ فعلا امید خود را به اين دولت بسته است. به این اعتبار طبقه کارگر در این دوره و همچنانکه می بینیم در مبارزه با جمهوری اسلامی تنها است و این موقعیت و عوارض آنرا باید شناخت و به آن توجه داشت. امروز عملا بخشی از احزاب بورژوایی که تا دیروز در اپوزیسیون بودند یا به اپوزیسیون پرتاب شده بودند٬ در کنار دولت روحانی هستند. کل احزاب بورژوایی و خرده بورژوایی از راست تا چپ سردرگمند که قبلا اشاره کردم٬ بخشی از این سکوت و پاسیفیسیم و بی حرفی و سردرگمی دلیل بر وضعی است که در جامعه و در چشم امید دوختن به افق بورژوازی ایران در این دوره نهفته است که در قامت دولت روحانی اعمال میشود. لذا نقد این افق ها و نقد کل این جریانات و افق های آنها و نوع انقلابیگری که دارند٬ یک وجه کار جدی در خدمت خودآگاهی طبقه کارگر و جواب کمونیستی به شرایط موجود است.
باید توجه داشت که برخلاف خوشخیالی قشری از روشنفکران سطحی بورژوازی، کل پروژه اقتصادی سرمایه در ایران٬ کل افق دولت روحانی و طرح و برنامه اقتصادی آنها٬ از نوع اقتصاد مقاومتی تا دفاع از تولیدات داخلی٬ بالا بردن توان رقابت تولیدات ایرانی٬ جلب سرمایه به جامعه ایران٬ مستقل از اینکه چقدر میتواند متحقق شود٬ در گرو کارگر ارزان و ساکت نگه داشتن آن است. تامین چنین پروژه ای بعلاوه متکی به یک استبداد سیاسی جدی خواهد بود٬ چیزی که در دولت روحانی به خوبی عیان است. سرکوب طبقه کارگر و اعمال اختناق سیاسی شرط اساسی و پیش فرض پروژه های اقتصادی دولت است. لازم به ذکر است که کل بورژوازی ایران٬ کل جناحهای جمهوری اسلامی و احزاب سیاسی بورژوایی در اعمال اختناق سیاسی بر جامعه و در راس آن بر طبقه کارگر متفق القول هستند و کوچکترین توهمی ندارند. لذا مبارزه برای آزادیهای سیاسی٬ حق زن و آزادیهای فردی و اجتماعی٬ آزادی بیان و عقیده یک رکن جدی کار ما کمونیستها در این دوره است.
و در نهایت مبارزه جدی کمونیستی از موضع منافع طبقاتی طبقه کارگر٬ مبارزه برای پایین کشیدن بورژوازی و جایگزینی آن با یک حکومت کارگری٬ در گرو تبدیل افق انقلاب سوسیالیسی به افق بخشی جدی از فعالین زن و مردم کمونیست٬ به افق بخشی جدی از رهبران فعالین دلسوز و سوسیالیست طبقه کارگر است. مسلح شدن این بخش از کارگران به سیاستهای روشن کمونیستی و یک افق طبقاتی پیش شرط هر تحول انقلابی در آن جامعه است.
لذا تلاش برای شکلگیری یک قطب کمونیستی دخالت گر٬ چه در قامت حزب کمونیستی طبقه کارگر و چه رشد محافل و شبکه های کمونیستی دخیل در جدال امروز در همه عرصه ها٬ بالا بردن درجه تحزب یافتگی کمونیستهای این طبقه در قامت کمیته های کمونیستی و یا هر اسمی با این مضمون٬ یک فاکتور اساسی در فعالیت کمونیسم این دوره است. باید توجه داشت که حزب حکمتیست دستاورد بزرگ جنبش کمونیستی ایران است و موقعیت این حزب و وظایفی که در این راستا بر گردن این حزب می افتد٬ بسیار مهم و حیاتی است و احتیاج به کار هرکولی دارد.
بايد توجه توده هرچه بیشتری از طبقه کارگر را به این حقیقت جلب کرد که هیچ جوابی برای رهایی این طبقه جز افق انقلاب کارگری نیست. باید توهمات توده کارگران را نسبت به افق هایی که بورژوازی روزانه در ذهن این طبقه و به عنوان تنها راه نجات ميکارد را درو کرد و در دل مبارزات جاری و موجود اين طبقه، با اتکا به مجامع عمومی کارگر به عنوان تنها ابزار موثر٬ خودآگاهی طبقاتی آنرا بالا برد و اتحاد و رفاقت کارگری را تقویت کرد؛ این شرط اساسي جذب کارگران به افق انقلاب کارگری است.


خالد حاج محمدی
٢٥ مارس ٢٠١٥