چاپ

روزنامه کیهان در شماره ١٧ دیماه ١٣٩٠ خود یک بار دیگر در مورد کمونیسم مارکس٬ منصور حکمت٬ حزب حکمتیست٬ دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و محافل کارگری و کمونیستی٬ با امضای "حسین حسینی" اظهار نظر کرده است. کیهان جمهوری اسلامی قبلا نیز در شماره های ٣٠ بهمن و ٢١ اسفند ١٣٨٩ و ٢٠ و ٢١ فروردین ١٣٩٠ ٬ در مورد شکل گیری محافل مارکسیستی در ایران٬ دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و حزب حکمتیست مطالبی منتشر کرده بود. همه این مقالات جز یک مورد آن٬ به امضای "حسین حسینی" و زیر نام "بررسی شکل گیری محافل مارکسیستی"٬ به چاپ رسید. مطلب بی امضائی که احتمالا از تولیدات شریعتمداری بود ٬ در دفاع از "پژوهش های" "حسینی" و اساسا به حزب حکمتیست پرداخته بود. مطلب ٢١ فروردین ١٣٩٠ جناب "حسینی" قرار

بود آخرین مطلب از "پژوهشهای" او باشد. ظاهرا و بر خلاف ادعاهای کیهان و جناب "حسینی" نیاز به پرداختن به این مهم بیشتر از توقعات و ادعاهای روزنامه کیهان جمهوری اسلامی و بیت رهبری است و به همین دلیل بار دیگر همه آن مسائل در ابعاد وسیعتر بر میز ارگانهای اصلی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.

حزب حکمتیست در اطلاعیه های رسمی خود و از زبان رهبران و فعالین این حزب٬ جواب روزنامه کیهان و "پژوهشگر" جمهوری اسلامی را داده است. اینجا نیز یک بار دیگر نکاتی را در مورد دور دوم نوشته های این روزنامه و "حسین حسینی" را به اطلاع عموم میرسانیم.

"پژوهشگر" روزنامه کیهان به بهانه کنگره پنجم حزب حکمتیست٬ و اختلافات در حزب ما٬ بار دیگر به کمونیسم و شبحی که بر فراز ایران در گشت و گذار است اشاره دارد. تلاش میکند وجود اختلاف در حزب را به عنوان ابزاری علیه این شبح بکار بگیرد. تلاش میکند با اتکا به این اختلافات٬ امید به خط ما٬ به کمونیسم مارکس٬ به حکمت و حزب حکمتیست٬ که به اذعان روزنامه کیهان امروز به مراکز کارگری رسوخ پیدا کرده است را بزند. جهت اطلاع نویسنده کیهان خط ما و کمونیسم ما و ابعاد نفوذ و تاثیر و اعتماد به آن را باید از همان محافل کمونیستی در مراکز کار و در میان پرولتاریای صنعتی نتیجه گرفت. سهو بزرگی است اگر کسی دامنه نفوذ و موقعیت این کمونیسم را از موقعیت و مشکلات مقطعی تشکیلات حزبی آن و خصوصا در بخش علنی این حزب جستجو کند. اگر کسی میخواهد میزان نفوذ کمونیسم مارکس و حکمت را بداند٬ باید به ارزیابی از جنبشی بپردازد که به وسعت جامعه و خصوصا در میان پیشروترین بخش طبقه کارگر نفوذ دارد. حزب حکمتیست تنها جمع عددی اعضا حزب در بخش علنی نیست. و کمونیستهای مارکسی تنها کسانی نیستند که در لیست اعضا این حزب نام نوشته اند. حزب حکمتیست تنها بخشی کوچک و البته متحزب از یک جنبش عمیقا انسانی و وسیع است. حزب حکمتیست در عین حال یک خط و سیاستی است که میزان تاثیر و تمایل به آن فراتر و بسیار فراتر از چهارچوب حزبی ما است. به همین دلیل علیرغم تمام تلاشهای کیهان جمهوری اسلامی و "منسوخ" اعلام کردن کمونیسم مارکس و منصور حکمت و خط حکمتیست٬ نمیتواند وزن کمونیسم مارکس و نگرانی روزنامه کیهان و وزارت اطلاعات آن را٬ از خوانندگانش مخفی کند. جناب "حسینی" بار دیگر نگرانی از رشد محافل کمونیستی در دانشگاهها و مراکز کارگری و صنعتی ایران را ابراز کرده است و تلاش میکند از پیش و در ادامه تلاشهای این وزارتخانه٬ چنین فعالیتهائی را بی نتیجه و در ایران "اسلامی" غیر ممکن اعلام کند.

مقاله کیهان رشد محافل دانشجوئی و تلاش برای اشاعه کمونیسم مارکس و رشد محافل مارکسیستی را به ما منتسب کرده است. سازمان وسیع و توده ای دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را کار حکمتیستها اعلام کرده است٬ و در پس جملات خود خطر رشد و شکل گیری دوباره محافل کمونیستی را گوشزد کرده است. تلاش "حسینی" و روزنامه کیهان و وصل کردن فعالیت کمونیستی به حزب ما اهداف معین خود را دارد. کاری که قبل و بعد از سرکوب داب به منظور امنیتی کردن فعالیت کمونیستی و ایجاد امکان سرکوب خونین و علنی آن٬ در دستورشان قرار گرفت. منتسب کردن داب به حزب حکمتیست و به میدان کشیدن اسلحه بخشی از پرونده سازی وزارات اطلاعات در دوره سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بود. طرح دوباره این مسئله و اذعان کیهان به رشد کمونیسم مارکس در میان طبقه کارگر٬ گواه این حقیقت است که روزنامه کیهان و وزارت اطلاعات و جناب "حسینی" در پروژه خود نه تنها توفیق حاصل نکرده اند٬ بلکه با خطرات به مراتب مهمتر از دوره داب٬ و این بار در میان پرولتاریای صنعتی ایران طرف هستند.

بازگشت روزنامه کیهان به کمونیسم مارکس٬ به منصور حکمت و حزب حکمتیست٬ و اظهار نگرنی از رشد محافل کمونیستی٬ واقعیت اجتماعی عظیم تری را بیان میکند. نگرانی کیهان و نظریه پردازان و قلم زنان اصلی تر بورژوازی٬ چه در ایران و چه در سطح منطقه و دنیا گواه حقیقتی است که آنچه در روزنامه کیهان آمده است تنها گوشه و زاویه کوچک آن است. در دنیائی که بورژوازی در ابعاد جهانی عاجز از جوابگوئی به معضلاتی است که در مقابل سیستم و قوانین کارکرد آن به جلو صحنه آمده است٬ مشکلاتی که سیستم سرمایه در بهره کشی نیروی کار و کسب سود از گرده طبقه کارگر با آن روبرو است٬ بانگ دوباره نیاز جامعه به کمونیسم و مارکس را در ابعاد بسیار وسیعتر و عمیقتر در مقابل طبقه ما و کل بشریت متمدن قرار داده است. در این اوضاع و در میان تحولات وسیع در جهان و درخاورمیانه٬ بار دیگر سوال بزرگی بر بالای سر سیستم سرمایه قرار گرفته است و بار دیگر جواب واقعی به این وضع را همان کمونیسم "منسوخ شده" مارکس است که دارد٬ چیزی که نظریه پردازان اصلی بورژوازی نمیتوانند منکرش شوند. اینکه طبقه کارگر جهانی و بخش پیشرو و کمونیسم آن چقدر به این راه حل خود متکی و جواب دنیای امروز و معضلات آنرا از زاویه منافع طبقاتی خود و با اتکا به کمونیسم مارکس میدهد٬ بحثی است که در حوصله این جوابیه نیست.

جامعه ایران با از سر گذراندن دو انقلاب و با داشتن صف وسیع و میلیونی پرولتاریای صنعتی٬ بورژوازی را با خطر جدی روبرو کرده است. امروز شبح کمونیسم در این جامعه و در میان کارگران ایران واقعیتی عمیقتر و همه جانبه تر و اجتماعی تر از آن است٬ که قلم زن مبتدی روزنامه کیهان و بیت رهبری با مقالات بی مایه خود٬ بتواند از عهده آن برآید. واقعیتی که خود حزب حکمتسیت را نیز در مقابل سوالات و مسائل جدیدی قرار داده است و زنگ دروازه هر کمونیست و هر حزب کمونیستی را به صدا در آورده است. همین واقعیت است که سوالات خود را نیز بر سر میز حزب ما و رهبری این حزب گذاشته است.

اینکه چرا امروز روزنامه کیهان در میان کل چپ ایران به حزب ما میپردازد و در هر فرجه و مناسبتی و از جمله امروز در دل اختلافات میان حزب ما٬ بار دیگر تلاش دارد پایان خط و جهت ما را اعلام کند٬ دقیقا به دلیل جایگاه همین خط و جهت و امکان توده گیر شدن آن٬ درست در قلب پرولتاریای صنعتی ایران است. در دنیای واقعی حزب ما و جریان ما تنها گوشه بسیار کوچکی و نوک قله کوه یخی است که ابعاد آن مطلقا با حزب حکمتیست و موجودیت علنی آن قابل قیاس نیست.

مسئله به روشنی این است که در این چند سال و باعروج جنبش سبز٬ که کل نیروهای سیاسی و کل چپ ایران را با خود برد٬ حزب حکمتیست با جهتی مارکسیستی و خطی روشن در مقابل این جنبش ایستاد٬ از منافع کل طبقه کارگر دفاع کرد و این واقعییت اجتماعی عظیم را در سیاست ایران نمایندگی کرد. امروز نگاه به تحولات چند سال گذشته جامعه ایران یک بار دیگر حقانیت این کمونیسم و حزب حکمتیست و حقانیت جهت عمومی بخش عمده رهبران و فعالین کارگری در مقابل یک جنبش تا استخوان ارتجاعی و ضد کارگری را نشان داده است.

تلاش روزنامه کیهان و مزخرفات "حسین حسینی" و برچسب تشکیلاتی زدن به محافل کمونیستی و کارگری٬ متصل کردن آن به حزب حکمتیست٬ تلاش مذبوحانه و از پیشی وزارت اطلاعات و بیت رهبری و روزنامه کیهانشان در مقابل قدرتگیری کمونیسم است. تلاشی برای امنیتی کردن کار متشکل و متحزب کمونیستی طبقه کارگر است که در دنیای واقعی بسیار عمیقتر و وسیعتر و همه جانبه تر از دایره حزب حکمتیست و موجودیت ما است. با این وصف در این تردیدی نیست که حزب حکمتیست در این راه همه توان و انرژی خود را به کار می آندازد. تلاش میکند همه موانع خود برای تاثیر گذاری و نمایندگی کردن این کمونیسم را از سر راه خود بردارد. تلاش میکند به وظیفه تاریخی خود در اتحاد طبقه کارگر و زدودن انشقاق وسیع این صف٬ در مبارزه علیه توهمات و تبلیغات مسموم و کر کننده بورژوازی در میان طبقه کارگر٬ بایستد و سیاست کارگری و کمونیستی و پرچم انقلاب کارگری را بلند کند. و تلاش میکند همراه هزاران کمونیست این جامعه برای شکل دادن و تقویت و هم خط و هم جهت کردن و متحد کردن کارگران کمونیست و رهبران عملی کارگری در کمیته های کمونیستی و به عنوان ستون فقرات این جنبش عظیم بکوشد.

کیهان جمهوری اسلامی اعلام کرده است که کمونیسم مارکس "منسوخ" است٬ که تاریخ نظرات مارکس و منصور حکمت و حزب حکمتیست به "پایان" رسیده است. اعلام کرده است که جامعه "اسلامی" ایران جای فعالیت کمونیستها نیست و فعالیتها کمونیستی در میان جوانان و در دانشگاهها و در میان طبقه کارگر٬ جائی ندارد.

اما تلاش بیت رهبری و وزارت اطلاعات و روزنامه کیهانش٬ خلاف این ادعا را ثابت میکند. این تلاشها خود گواه این حقیقت است که شبح کمونیسم نه تنها در میان نسل جوان و در محیط های تحصیلی٬ بلکه امروز وسیعا در میان طبقه کارگر و در محل کار و زندگی کارگران در گشت و گذار است. وجود همین شبح است که امروز "پژوهشگر" وزارت اطلاعات و روزنامه کیهانش را مجبور کرده است که پروژه تمام شده خود را بار دیگر از نو شروع کند.

اگر واقعا مردم ایران٬ طبقه کارگر و نسل جوان آن پذیرای کمونیسم نیستند٬ اگر کمونیسم مارکس و حکمت و حزب حکمتیست "تاریخ مصرفشان" تمام شده است٬ اگر مردم ایران به "اسلام" روی آورده و جامعه ایران "اسلامی و طرفدار" جمهوری اسلامی است٬ پس ضرورت تلاشهای روزنامه کیهان و پژوهشهای جناب "حسینی" از کجا آمده است!!؟ چرا باید کل بیت رهبری تلاش چند ساله را علیه این کمونیسم و علیه حزب حکمتیست و رهبری آنرا در دستور کار عاجل خود بگذارد؟ چه نیازی هست که هزینه های فراوانی را صرف گذاشتن نام رهبران این حزب در لیست اینترپل کرد؟ چه نیازی هست که پلیس بین المللی را به کمک گرفت و وزارات اطلاعات جمهوری اسلامی در قاموس "دادگاه" و "قاضی" حکم رهبران این حزب "منسوخ" شده٬ صادر کند؟ اگر چنین است و کمونیسم دیگر برای بورژوازی ایران "خطری" نیست و اتحاد طبقه کارگر و تشکل و مسلح شدن آن به کمونیسم و تحزب کمونیستی رهبران و فعالینش سراب است٬ پس این همه تلاش به چه دلیل در دستور وزارتخانه اطلاعات و روزنامه کیهانش قرار میگیرد؟

اما هم "محقق" وزارت اطلاعات و هم جناب شریعتمداری و بیت رهبری٬ میدانند که چنین نیست. تلاشهای جمهوری اسلامی در اعلام پایان کمونیسم مارکس و حکمت و اتمام نقش حزب حکمتیست٬ دقیقا به دلیل امکان و اعتبار این کمونیسم در جامعه ایران است. به میان کشیدن محافل کارگری و تلاش ما برای اشاعه مارکسیسم در میان آنها و متحد شدن رهبران و فعالین کمونیست این طبقه در محافل کمونیستی و کمیته های کمونیستی٬ اتفاقا همان نگرانی واقعی است که بیت رهبری و روزنامه کیهانش را به تلاش انداخته است.

امروز هزینه های سرسام آوری که صرف مراکز پلیسی و اطلاعاتی٬ صرف اجیر کردن قمه زن و آدم کش و دادگا و زندان و شکنجه گر شده است٬ صرف حوزه علمیه و دستگاههای عریض و طویل دروغ پراکنی جهت مهندسی افکار میشود٬ گواه این حقیقت است که جامعه ایران نه تنها اسلامی نیست بلکه هر فرجه و امکانی میتواند هستی و نیستی کل سیستم را به خطر اندازد. در جامعه ای که تلاش کارگر برای گرفتن حقوق معوقه با گلوله جواب میگیرد٬ زمانی که اعتراض کارگران پتروشیمی و نفت و ایران خودرو و ... برای گرفتن ابتدائی ترین مطالبات خود٬ پای پلیس و زندان و دادگاه را به میدان میکشد و مشغله بیت رهبری میشود٬ زمانی که هر روزه رهبر کارگری را به جرم تلاش برای اتحاد این طبقه زنجیر میکنند و نان شب فرزندانش را گرو میگیرند٬ دقیقا بدلیل این حقیقت است که طبقه کارگر ایران کاملا پذیرای کمونیسم و خواهان زندگی برابر و انسانی و مرفه است. اما کل این تلاشهای و سرکوب عریان نتوانسته است نیاز طبقه کارگر به کمونیسم و رهائی را حاشیه ای کند. سه ده سرکوب ممتد و کشتار وسیع و دیوار بلند سانسور٬ در مقابل نیاز جامعه و طبقه کارگر به رهائی٬ به برابری و آزادی٬ و به کمونیسم٬ به بن بست رسید. و امروز کمونیسم در میان این طبقه عزیز و سوسیالیسم و حکومت کارگری بخشی از امیال رهبران و فعالین آن است و همین هراس بورژوازی ایران و کیهان شریعتمداری است. و از جمله به این دلیل بار دیگر حزب حکمتیست و کمونیسم ما به روی میز بیت رهبری جمهوری اسلامی باز میگردد.

وزارت اطلاعات و کیهان جمهوری اسلامی به عبث فکر میکنند با این تبلیغات بیمایه ٬ میتوانند پایان کمونیسم را اعلام کنند. ادعائی که در دنیای واقعی خود به آن باور ندارند و اتفاقا کل نوشته های و "تحقیقات" و" پژوهش های" آنها بیان نگرانی عمیق از کمونیسمی است که بار دیگر تلاش میکند برخلاف تاریخ چپ ایران٬ به بستر اصلی خود یعنی طبقه کارگر و پرولتاریای صنعتی ایران باز گردد. چیزی که قلم زن روزنامه کیهان به اسم شکل دادن به محافل کارگری به آن اشاره دارد. کمونیسم مارکس و منصور حکمت و حزب حکمتیست که وزارت اطلاعات به عبث تلاش دارد آنرا "منسوخ" اعلام کند٬ تلاش دارد هر نوع ارتباط با آنرا امنیتی کند٬ در حقیقت نوک کوه یخی است که اعتبار آن و خوشبینی به آن امروز نه تنها در میان نسل جوان٬ که در میان طبقه کارگر و در میان کارگران پیشرو در مراکز صنعتی مشهود است. کمونیسمی که نه تراوش فکری تحصیلکردگان ناراضی بورژوا را٬ بلکه اعتراض هر روزه کارگر به کار مزدی و به بردگی مزدی را نمایندگی میکند. کمونیسمی که بعد از صدسال بار دیگر در جامعه ایران و از زبان صاحبان واقعی خود٬ از زبان مارکس و لنین٬ از زبان منصور حکمت و از زبان حزب حکمتیست مستقیم مورد رجوع قرار میگیرد٬ چیزی که هراس روزنامه کیهان دقیقا از آن است.

جواب ما به بیت رهبری٬ وزارات اطلاعات جمهوری اسلامی٬ به شریعتمداری و "حسین حسینی"٬ چیزی جز فراخوان ما به کارگران کمونیست برای اتحاد آنها به عنوان لولای اتحاد کل طبقه کارگر نیست. فراخوان ما به همه کمونیستهای ایران به همه فعالین کارگری چیزی جز تلاش جدی برای پایان دادن به انشقاق در صفوف طبقه کارگر٬ به بالا بردن خودآگاهی این طبقه و به اهمیت اتحاد رهبران و فعالین کمونیست این طبقه در کمیته های کمونیستی نیست. حزب حکمتیست تمام نیرو و توان خود را در این راه به کار میبرد و این کاری هویتی برای ما است.

حزب کمونیست کارگرای ایران- حکمتیست
١٢ ژانویه ٢٠١٢